شبی که آینه‌ام را به دستِ خاک سپردم

شبی که آینه‌ام را به دستِ خاک سپردم
هزار بار شکستم، هزار مرتبه مردم

دو دست از سر حسرت به هم زدم که چگونه
به دست خود گل خود را چنین به خاک سپردم؟

شد اشک غربت و گل کرد روی خاک مزارش
هر آنچه داغ که دیدم، هر آنچه غصه که خوردم

شب آمدم که بگریم تمام درد دلم را
سحر به غربت خانه، جز اشک و آه نبردم

بدون فاطمه سخت است زندگی، که پس از او
برای آمدنِ روزِ مرگ، لحظه شمردم

27
0
موضوعغسل دادن و تدفین و بعد حضرت زهرا (سلام الله علیها)
گریز
شاعرسید محمد جواد شرافت
قالبغزل
سبک پیشنهادیروضه
زبانفارسی

حاج میثم مطیعی
اشعار مرتبط با این شعر و مناسبت