بگفت ز اهل کجایی تو را وطن به کجاست

بگفت ز اهل کجایی تو را وطن به کجاست 
بگفت ز اهل حجاز و مدینه منزل ماست
 
بگفت دین که داری تو ای حمیده لقا 
بگفت یافته از ما رواج دین خدا
 
بگفت خوانده‌ای ای زار خسته جان قرآن 
بگفت هست مرا آیه آیه اندر شان
 
بگفت بهر چه افکنده‌ای سر اندر زیر 
بگفت گردنم آزرده گشته از زنجیر
 
بگفت سوخته عمامه تو از چه چنین 
بگفت بس به سرم ریختند آتش کین
 
بگفت از چه به دندان همی گزی لب را 
بگفت می‌نگرم دل شکسته زینب را
 
بگفت از چه تو را در قفاست دیده دل 
بگفت ترسمش افتد سکینه از محمل
 
بگفت از چه نمایی به پیش روی نظر 
بگفت می‌نگرم صورت علی اکبر
 
بگفت کیست همین دختر ستم دیده 
بگفت فاطمه نو عروس غم دیده
 
بگفت از که بود این سر غریب محن 
بگفت این سر انور ز قاسم ابن حسن
 
بگفت کیستی و از که خود تو را نسب است 
بگفت جد کبارم محمد عرب است
 
بگفت کیست بگو بابت ای ز جان نومید 
بگفت کشته تیغ جفا حسین شهید
 
از این حکایت جانسوز جودیا بگذر 
که جای اشک ز هر دیده ریخت خون جگر
3
0
موضوعمصیبت کربلا امام سجاد (علیه السلام)
گریزورود كاروان اسرا به شام و مجلس یزید امام حسین (علیه السلام) ، کربلا و کاروان
شاعرعبدالجواد جودی خراسانی
قالبمثنوی
سبک پیشنهادینوحه
زبانفارسی
اشعار مرتبط با این شعر و مناسبت