با این گناهانی که از ما می زند سر

با این گناهانی که از ما می زند سر
دارم یقین روی تو را دیدن محال است
بر فرض گیرم چهره ات را هم ببینم
یار تو بودن بی گمان خواب و خیال است
 
امروز هم شب شد شبیه روز پیشین
از دوریت آقا نه من آشفته حالم
نه از فراقت بغض دارم در گلو , نه
چشمان گریان , من کماکان بیخیالم
 
آسان تر از نوشیدن یک جرعه آب است
دور از تو بودن یا نبودن در کنارت
نه عاشقت بودم نه هستم , حال هم نه
دلواپست می گردم و نه بی قرارت
 
آقا تو از ما بهتری , من شک ندارم
حیف است مثل من به نامت باشد آقا
سلمان و مقداد و ابوذر یا اویسی
باید بیاید تا غلامت باشد آقا
 
حالا اگر از دست من آزرده حالی
دیگر رهایم کن که تا نابود گردم
اصلاً بیا آتش بزن این پیکرم را
تا پیش پایت عاشقانه دود گردم
 
من نیم من هم نیستم وقتی تو هستی
قربان ذره پروری های توآقا
بی آبرو بودم , تو دادی آبرویم
من هر چه دارم از تو دارم یابن الزهرا
31
0
موضوعمناجات با امام زمان (عج)
گریز
شاعر محسن مهدوی
قالبچهار پاره
سبک پیشنهادینامشخص
زبانفارسی
اشعار مرتبط با این شعر و مناسبت