ای سر خونین که رویت رشک مهر خاور است

ای سر خونین که رویت رشک مهر خاور است 
سر به نوک نیزه و چشمت به سوی خواهر است
 
روز محشر آفتاب است از زمین یک نی بلند 
آفتاب من مگر امروز روز محشر است
 
میهمان خولی از یک شب نبودی بیشتر
روی چون ماهت پدر جان از چه پر خاکستر است
 
ای سر خونین ز نوک نیزه بنگر سوی ما
بین ز دست چرخ دون پرور چه ما را بر سر است
 
زینب است و دست بسته در میان دشمنان
عابد است این بسته زنجیر قوم کافر است
 
خود رباب است اینکه باشد بهر اصغر در فغان
باشد این لیلا که مجنون از فراق اکبر است
 
نو عروس است اینکه او را خون قاسم شد خضاب
در میان دشمنان چشمش ز خون دل تر است
 
پابرهنه می‌دوانندم به روی خارها 
کس نمی‌گوید که این خاری نه او را درخور است
 
می‌برندم با دل خون بر سر بازارها 
این چه ظلم است این چه بی‌رحمی که در این کشور است
 
جودی خونین دل است این کز لب عطشان تو 
ز اشک چشم و آتش دل اندر آب و آذر است
6
0
موضوعمناجات ها و مصیبتهای حضرت زینب بعد از عاشورا حضرت زینب (سلام الله علیها)
گریزعصر عاشورا، شام غریبان و اسارت کاروان امام حسین (علیه السلام) ، کربلا و کاروان
شاعرعبدالجواد جودی خراسانی
قالبغزل
سبک پیشنهادینوحه
زبانفارسی
اشعار مرتبط با این شعر و مناسبت