اسارت می‌روم اما فقط یک چند ساعت را

اسارت می‌روم اما فقط یک چند ساعت را
خدایا زودتر بر من مقدر کن شهادت را
 
به سربازت شهادت را تمنا کن ز حق، مولا
که دارم طاقت هر ماتمی الاّ اسارت را
 
مدینه می‌رود گاهی دلم وقتی‌که می‌بینم
به چشم مردم این شهر موجی از حسادت را
 
برای خنده‌ی پیر و جوان دندان من کافی ست
تو هم یک روز خواهی دید اینجا این جسارت را
 
حیا در قلب کوفه چند وقتی می‌شود مرده است
به‌جایش زنده می‌بینم در این مردم خباثت را
 
برایت آرزو کردم نیایی سمت این کوفه
نبینی تا که از هر گوشه‌ای سنگ اهانت را
 
کسی از مردهای بی‌وفا اینجا پشیمان نیست
خودت خواهی چشید از طعن نامردان خیانت را
 
لبم را تشنگی سوزاند در این آخرین لحظه
تو بخشیدی به لب‌های سفیرت این شباهت را؟
 
الهی پر شود چشمان من با تیرهای داغ
نبینم تا به جان خواهرت رخت اسارت را
25
0
موضوعمسلم ابن عقیل اصحاب امام حسین (علیه السلام)
گریزعاشورا امام حسین (علیه السلام) ، کربلا و کاروان | عصر عاشورا، شام غریبان و اسارت کاروان امام حسین (علیه السلام) ، کربلا و کاروان
شاعرحسن کردی
قالبغزل
سبک پیشنهادینامشخص
زبانفارسی
اشعار مرتبط با این شعر و مناسبت