بالا گرفت بر من دلخون چو کارها

بالا گرفت بر من دلخون چو کارها
صیّاد من شدند تمام شکارها

بی‌مایگان به دایه انیسند تا به تیغ
زنگار بسته آینۀ کارزارها

بی مهر و موم نامه به هم قرض می‌دهند
نان قرض می‌دهند به هم خانه‌دارها

مهمان، متاع رایج بازار کوفه است
کسب حلال نیست در این رشوه‌خوارها

مسلم برای زینب تو گریه می‌کند
پیشانی‌ام شکسته در این کوفه، بارها

از بام کوفه بر لب تو می‌کنم سلام
چون آفتاب بام، میان غبارها

از دور از گلوی تو می‌بوسم ای عزیز
گر واکنند ره به لبم نیزه‌­دارها

باد صبا وزید و سلام تو را رساند
قربان آن سلام تو بالای دارها

تأدیب چوب کوفه مرا بی‌ادب نکرد
دندان شکست و سست نشد نام یارها

عیدی بده به مسلم و هانی که عید شد
قربان رسید و رنگ حنا شد عذارها

از دخترم چو دختر خود ناز را بخر
بگذار تا اسیر رود در دیارها

99
0
موضوعمسلم ابن عقیل اصحاب امام حسین (علیه السلام)
گریزمناجات ها و مصیبتهای حضرت زینب بعد از عاشورا امام حسین (علیه السلام) ، کربلا و کاروان | شهادت حضرت رقيه بنت الحسين (سلام الله عليها)
شاعرمحمد سهرابی
قالبغزل
سبک پیشنهادیروضه
زبانفارسی

حاج حنیف طاهری
اشعار مرتبط با این شعر و مناسبت