سیدی! کن نظر این بی‌سر و سامانی من

سیدی! کن نظر این بی‌سر و سامانی من
گریه‌دار است ز بس شام پریشانی من
 
آخر از عشق تو کارم به سرِ دار کشید
به تماشا بنشین لیلۀ قربانی من
 
کوچه‌گردی کنم و ناله زنم: کوفه میا
چه کنم؟ دیر شده وقت پشیمانی من
 
بسته شد راهم و پیغام سپردم به نسیم
تا رساند به تو این نالۀ طوفانی من
 
تا سر پای خود هستی، به مدینه برگرد
بشنو این توصیه از غربت پنهانی من
 
پیکرم را سر بازار به خیرات برند
در همه شهر ببین سفرۀ مهمانی من
 
با وجودی که شدم پیش‌نماز مسجد
نشد اثبات در این شهر، مسلمانی من
 
دوره کردند مرا، سنگ زدند، هو کردند
تازه آغاز شده غربت پنهانی من
 
تا که کوبید عصایش به لب و دندانم
کرد تغییر دگر لهجۀ قرآنی من
 
گو به عباس اگر بسته نمی‌شد دستم
می‌نوشتم نگران سر زینب هستم
99
0
موضوعمسلم ابن عقیل اصحاب امام حسین (علیه السلام)
گریز
شاعرقاسم نعمتی
قالبترکیب بند
سبک پیشنهادینامشخص
زبانفارسی
اشعار مرتبط با این شعر و مناسبت