چو یاد آیدم از حال مضطر زینب

چو یاد آیدم از حال مضطر زینب 
ز دیده خون رود از دیده تر زینب 
 
فلک خراب شوی بود کی روا که دمی 
جدا کنند سر شش برادر زینب 
 
ز چشم فاطمه خوناب دل روان گردید 
زدند سنگ جفا بس که بر سر زینب 
 
ز کعب نیزه خولی و تازیانه شمر 
کبود شد به ره شام پیکر زینب
 
فغان و آه که از شام بود تا کوفه 
سر حسین به سنان در برابر زینب 
 
ز شام تا به سحر بود در خرابه شام 
ز خاک و خشت همه شام بستر زینب 
 
سر شکسته به بازار شام شد از هوش 
زدند سنگ جفا بس که بر سر زینب 
 
چو اخترش به سپهر وجود طالع شد 
همی بدی به محاق غم اختر زینب
 
بچرخ می‌شدش افغان چو ناله سر می‌کرد 
سکینه طفل حسین ناز پرور زینب 
 
کشید نعره چو آمد نشان چوب ستم 
سر برادر با جان برابر زینب 
 
بریز از مژه خون جودیا به جای سرشک 
ز بهر بی‌کسی و حال مضطر زینب
3
0
موضوعمناجات ها و مصیبتهای حضرت زینب بعد از عاشورا حضرت زینب (سلام الله علیها)
گریز
شاعرعبدالجواد جودی خراسانی
قالبغزل
سبک پیشنهادیروضه
زبانفارسی
اشعار مرتبط با این شعر و مناسبت