محملت خوش خرام می آمد

محملت خوش خرام می آمد
با شُکوه تمام می آمد
 
محملت بود و خیل استقبال
کم محلی نشد زبانم لال!
 
قم نگاهش لبالب از شرم است
شام ویران که نیست! خونگرم است
 
پاکی و حُجب, باورِ چشمش
قدم میهمان سرِ چشمش
 
تا توان داشت, احترام گذاشت
هرچه گُل داشت, روی بام گذاشت
 
دمِ قم گرم! سربلند شدیم
از دعایِ تو بهره مند شدیم
 
چادرت ذره ای غبار ندید
آفتابی به نی, سوار ندید
 
با مَحارم به قم رسیدی شکر
سرِ دروازه ای ندیدی شکر
 
گوشه ی معجرت نمور نبود
خبرِ داغی از تنور نبود
 
قم کجا ؟ کوفه ی خراب کجا؟
تو کجا ؟ زینب و رباب کجا؟
 
ساربان محملت عجول نراند
چادرت زیرِ پای شمر نماند
 
چه بگویم؟ رسیده جان بر لب!
ای امان از غریبیِ زینب
 
دلش از دستِ روزگار گرفت
گوشه ی دامنش به خار گرفت
 
به پَرِ چادرش شرار افتاد
صبرِ ایوب از عیار افتاد
 
وای از تشنگیِ شب بوهاش
وای از هق هق النگوهاش
 
عمه ات اشک ارغوان را دید
خنده ی نحس خیزران را دید
 
کوفه را بی عصایِ پیری رفت
خاک عالم سرم! اسیری رفت
25
0
موضوعورود به شهر قم حضرت معصومه (سلام الله علیها)
گریزمناجات ها و مصیبتهای حضرت زینب بعد از عاشورا حضرت زینب (سلام الله علیها) | ورود اهل بیت (علیهم السلام) به کوفه امام حسین (علیه السلام) ، کربلا و کاروان | ورود كاروان اسرا به شام و مجلس یزید امام حسین (علیه السلام) ، کربلا و کاروان
شاعروحید قاسمی
قالبمثنوی
سبک پیشنهادینامشخص
زبانفارسی
اشعار مرتبط با این شعر و مناسبت