ز دوری رخت ای سر دلم به جان آمد

ز دوری رخت ای سر دلم به جان آمد
عجب عجب که تو را یاد بی کسان آمد
 
کدام جلوه ز سر برد طایر هوشت 
چه شد که از همه یکباره شد فراموشت
 
گهی ز مهر نگاهی به ما اسیران کن 
گهی تسلی احوال غم نصیبان کن
 
نمک بس است همین بر جراحت دل من 
که قاتل تو بود روز و شب مقابل من
 
سر تو گر به سنان پیش رو به قافله شد 
پیاده از عقبت پای من پر آبله شد
 
در این سفر شدی آزرده گر ز محنت راه 
زیادتر تو ندیدی ز من مشقت راه
 
ز ره رسیدی و بهر چه دل شکسته شدی 
پیاده آمدم من چرا تو خسته شدی
 
شکسته فرق من از چه رخ تو خون آلود 
نخورده آب لب من لب تو از چه کبود
 
کبودی لبت ای گوشواره عرش مجید 
اگر خطا نکنم هست جای چوب یزید
14
0
موضوعمناجات ها و مصیبتهای حضرت زینب بعد از عاشورا حضرت زینب (سلام الله علیها)
گریزورود كاروان اسرا به شام و مجلس یزید امام حسین (علیه السلام) ، کربلا و کاروان
شاعرعبدالجواد جودی خراسانی
قالبمثنوی
سبک پیشنهادیروضه
زبانفارسی
اشعار مرتبط با این شعر و مناسبت