روایت است که چون دختر رسول زمن

روایت است که چون دختر رسول زمن 
پرید طایر روحش ز شاخسار بدن
 
ز داغ درد و غم و محنت و مشقت او 
فتاد در حرم خاص کبریا شیون
 
ز جن و انس برآمد فغان چو زد به میان 
به غسل دادن او شاه انس و جان دامن
 
چو دید چشم علی پهلوی شکسته‌ی او 
ز غم به‌سان قبا چاک کرد پیراهن
 
ز بهر مادرش ام المصیبه زینب زار 
کفن برید و به زاری نمودش اندر تن
 
چون رعد اهل حرم جمله در فغان و خروش 
چو آه برق شرربار جمله در خرمن
 
به روی آن تن پیچیده در کفن حسنین 
شدند از دو طرف گرم ناله و شیون
 
همین‌که صوت حسن شد بلند از دل ریش
همین‌که اشک حسین شد ز دیده در دامن
 
به خویش آن تن پیچیده در کفن پیچید 
چنان‌که یکسره بگسیخت تار و پود کفن
 
دو دست خویش برون از کفن نمود و نمود 
دو نور دیده خود را حمایل گردن
 
ولی دریغ که این هر دو نخل نورس او 
ز کین شدند گرفتار یک جهان دشمن
 
ز راه کین حسنش را ز سوده‌ی الماس 
هزار پاره جگر ریخت در میان لگن
 
کنار نهر ز تیغ جفا حسینش را 
برید سر ز قفا تشنه شمر ذی الجوشن
 
به‌غیر خاک نکردش دگر کسی کافور 
به‌غیر خون تن او را کسی نکرد کفن
 
کسی به بر نگرفتش به غیر سم ستور 
ز خاک کس نگرفتی سرش بجز دشمن
 
ز بعد قتل نبودی ز کربلا تا شام
به دستگیری اطفال او به غیر رسن
 
دریغ و آه که پروردگان زهرا را 
به شام گوشه‌ی مطبخ خرابه شد مسکن
 
نکرد جانب جودی کسی گذر که ندید 
سرش به زانوی ماتم دلش به رنج و محن
2
0
موضوعغسل دادن و تدفین و بعد حضرت زهرا (سلام الله علیها)
گریزشهادت امام حسن مجتبی (علیه السلام) | قتلگاه امام حسین (علیه السلام) ، کربلا و کاروان | عصر عاشورا، شام غریبان و اسارت کاروان امام حسین (علیه السلام) ، کربلا و کاروان
شاعرعبدالجواد جودی خراسانی
قالبغزل
سبک پیشنهادیروضه
زبانفارسی
اشعار مرتبط با این شعر و مناسبت