خسته ام از روز و سال و ماه؛ عمرم شد تباه

خسته ام از روز و سال و ماه؛ عمرم شد تباه
یا کریم الصفح، یا ألله؛ عمرم شد تباه
 
امر کردی بندگی کن! عرض کردم غرقِ اشک-
حیف دل با تو نشد همراه، عمرم شد تباه
 
یاغیاث المستغیثین، دستهایم را بگیر
آمدم ألعفو یا ربّاه، عمرم شد تباه
 
این «منِ عاصی» به آسانی «تو» را از من گرفت
درگذر از بندۂ گمراه، عمرم شد تباه
 
«یا رجاءَ المُذنبین» شرم ِ من از این است که؛
آرزوهایم نشد کوتاه، عمرم شد تباه
 
خوابِ غفلت آمد و حالِ دعایم را گرفت
تا که جُنبیدم به خود ناگاه! عمرم شد تباه
 
پا به پایِ نفسِ سرکش رفتم و افسوس که…
راه را نشناختم از چاه؛ عمرم شد تباه
 
لطف کن گاهی دلیل گریه هایم را بپرس
حسرت شش گوشه دارم آه، عمرم شد تباه
 
جانِ آقایی که شد در علقمه دستش جدا
قسمتم کن کربلا گهگاه، عمرم شد تباه!
34
0
موضوعمناجات با مناجات با خدا
گریزتاسوعا (شهادت) حضرت اباالفضل العباس (علیه السلام)
شاعرمرضیه عاطفی
قالبغزل
سبک پیشنهادیمناجات
زبانفارسی

حاج محمود کریمی
اشعار مرتبط با این شعر و مناسبت