ای باخبر ز درد و غم بی‌شمار من!

ای باخبر ز درد و غم بی‌شمار من!
برخیز و باش، فاطمه جان، غمگسار من
 
رفتی ز دیدۀ من و، از دل نمی‌روی
حس می‌کنم همیشه تویی در کنار من
 
شیرینی حیات من! ای بَضعَةُ الرّسول!
تلخ‌ست با غمت همه لیل و نهار من
 
خیری پس از تو نیست در این زندگیّ و، من
گِریَم از این‌که طول کشد روزگار من
 
مردم ز گریه، غصّۀ خود حل کنند، لیک
افتد ز گریه، غصّۀ دیگر به کار من
 
خواهم ز کودکان تو پنهان گریستن
اما غمت ربوده ز کف اختیار من
 
این روزها ز خانه کم آیم برون، مگر
کمتر به قتلگاه تو افتد گذار من
58
0
موضوعغسل دادن و تدفین و بعد حضرت زهرا (سلام الله علیها)
گریز
شاعرسید رضا موید خراسانی
قالبغزل
سبک پیشنهادینامشخص
زبانفارسی
اشعار مرتبط با این شعر و مناسبت