اَشکو اِلیک از غم سنگین سینه ام

اَشکو اِلیک از غم سنگین سینه ام
در حصر سامرایم و دور از مدینه ام
 
در شهر غربتم ، غم بسیار میکشم
مادر بیا که حسرت دیدار میکشم
 
مادر بیا که سوخت ازاین زهر جان من
انگار شعله میکشد از استخوان من
 
آنانکه شعله بر در کاشانه ات زدند
آنانکه با لگد به در خانه ات زدند
 
حالا مرا به رنج اسارت کشانده اند
بی احترام پای برهنه دوانده اند
 
نامحرمان به بیت شریفم قدم زدند
سجاده ی عبادت من را بهم زدند
 
بی حرمتی به ساحت عصمت نموده اند
درب سرای عیش به رویم گشوده اند
 
بزم شراب رفته ام و رنج برده ام
جامی گرفت روبرویم ، غصه خورده ام
 
بزم شراب گرچه به من سخت میگذشت
اما نداشت قاری قرآن و چوب ُ تشت
 
بزم شراب بود ولی خیزران نبود
ناموس اهل بیت به یک ریسمان نبود
 
بزم حرام بود ولی تشت زر نداشت
اینجا یزیدو لعل لب و چوب تر نداشت
 
من دیده ام بساط می و مجلس شراب
بر من چنین گذشت امان از دل رباب
10
0
موضوعشهادت امام هادی (علیه السلام)
گریزهجوم به خانه ، شهادت و حضرت محسن حضرت زهرا (سلام الله علیها) | ورود كاروان اسرا به شام و مجلس یزید امام حسین (علیه السلام) ، کربلا و کاروان
شاعرمحمد جواد مطیع ها
قالبمثنوی
سبک پیشنهادیروضه
زبانفارسی
اشعار مرتبط با این شعر و مناسبت