او که آمد همه پروانه‌ی یک شمع شدند

او که آمد همه پروانه‌ی یک شمع شدند
آفتاب آمد و در سایه‌ی او جمع شدند
 
همه بهر ادب و عرض سلام آمده‌اند
به زمین بوسی فرزند امام آمده‌اند 
 
مردمان شوکت او را همه در قم دیدند
چقدر گل به ره مقدم او پاشیدند
 
از زمانی که چو خورشید به ما تافته است
خاک قم از قدم او برکت یافته است
* *
گفتم از فلسفه‌ی هجرت او باید گفت
کمی از رنج ره و غربت او باید گفت
 
تشنه‌ای آمد و بر چشمه‌ی کوثر نرسید
خواهری آمد و بر وصل برادر نرسید
 
غم هجران به همه آب و گلش بود که رفت
داغ دیدار برادر به دلش بود که رفت
 
دیدن داغ برای همگان گر سخت است
داغ خواهر ولی از بهر برادر سخت است
 
این برادر خبر از شوکت خواهر دارد
کی به دل محنتی از غربت خواهر دارد
 
گر که هر روز و شبِ خویش مرتب گِرید
جای دارد که به مظلومی زینب گرید
 
زینبی که همه جا محنت و ماتم دیده
زینبی که ز طفولیت خود غم دیده
 
خواهری که به کنار تن صدچاک افتاد
آتش از آهِ دلش بر همه افلاک افتاد
 
شامیان غربت اورا همگی می‌دیدند
جای گل، سنگ به روی سر او پاشیدند
 
خواهری کز غم هجرانِ برادر جان داد
عمر خود را به غم و درد و الم پایان داد
 
بس کن از این غم جان‌سوز «وفایی» خاموش
با ولی‌نعمت خود باش به غم، هم‌آغوش
25
0
موضوعورود به شهر قم حضرت معصومه (سلام الله علیها)
گریزمناجات ها و مصیبتهای حضرت زینب بعد از عاشورا حضرت زینب (سلام الله علیها)
شاعرسید هاشم وفایی
قالبمثنوی
سبک پیشنهادینامشخص
زبانفارسی
اشعار مرتبط با این شعر و مناسبت