اشعار ولادت حضرت معصومه (سلام الله علیها)
قلب کویر با تو بهشت خدا شده ست
قم قبله ی ارادت دل های ما شده ست
این خاک با حضور تو دارالشفا شده ست
اینجا حریم روشن آیینه ها شده ست
 
با تو بهار در دل این خاک پا گرفت
مهرت نسیم بود و جهان مرا گرفت
 
دردیم و جز به مهر تو درمان نمی شویم
ابریم و بی نگاه تو باران نمی شویم
دل مرده ایم و بی مددت جان نمی شویم
ما نوکر تواییم و پشیمان نمی شویم
 
احسانت آیه ی کرم اهل بیت شد
قم با حضور تو حرم اهل بیت شد
 
ای آفتاب سر زده از گنبد شما
بی انتهاست مرحمت بی حد شما
قم شهر ماست،مشهد ما مشهد شما
پیداست قبر گم شده در مرقد شما
 
اشکیم و می چکیم به پای شما فقط
عمریست نوکریم برای شما فقط
 
گشته غبار چادر تو آبروی قم
عطر بهشت می وزد از عطر و بوی قم
در رفت و آمدند ملائک به سوی قم
باشد حرام آتش دوزخ به روی قم
 
ما را به حشر جزو محبان حساب کن
ما را بیا و زائر کویت خطاب کن
 
ما خشک سال و حضرت بارانمان تویی
ما رعیتیم و خواهر سلطانمان تویی
ماه همیشه کامل ایرانمان تویی
آسایش بهار و زمستانمان تویی
 
تاریک بوده ایم و تو خورشیدمان شدی
یک عمر صبح روشن امیدمان شدی
 
قبل از تو این کویر فقط شوره زار بود
این خاک چار فصل تنش بی بهار بود
قم سال های سال پیِ یک نگار بود
در آرزوی وصل شما بی قرار بود
 
قم با شما سرآمد این روزگار شد
بعد از تو با بهشت خدا هم جوار شد
 
مهمان عطر فاطمه ام با زیارتت
دل بسته ام به وعده ی صدق شفاعتت
چرخیده چرخ زندگی ام با سخاوتت
از غم خیال نیست به لطف و عنایتت
 
با صد امید و شوق بر این خانه رو زدم
من پیک آشنای حرم، اهل مشهدم
 
تو آمدی و کعبه ی محبوب ما شدی
اهل حجاز و هم وطن خوب ما شدی
مرهم ترین دوای دل آشوب ما شدی
نوری برای این دلِ محجوب ما شدی
 
از لحظه ی ورود تو قم آسمانی است
نامت همیشه آینه ی مهربانی است
دارد دلم هوای تو والا تبار را
خواهد بیان کند کمی از اعتبار را
باید بگوید از تو و یا ذوالفقار را
شاعر بساط کرده چنین نقش یار را
 
ترسیم کرده جای نگاهت بهار را
 
عطر تو میوزد به خزان و بهار قم
گلدسته گنبد و حرمت اعتبار قم
تنها نه من امام زمان بیقرار قم
علامه ها حقیر و تویی شاهکار قم
 
مستی بده ز یک نگهت میگسار را
 
ای آنکه از وجود تو قلبم جلا گرفت
از یمن مقدمت قم و ایران صفا گرفت
باید که از تو مشهد و هم کربلا گرفت
هر کس به هر روش مددی از شما گرفت
 
روشن کند ز برق نظر شام تار را
 
بانو دخیل دامن پاکت تمام شهر
ساییده سر به پای و به خاکت تمام شهر
شد سینه چاکِ سینه ی چاکت تمام شهر
اصلا خراب و مست و هلاکت تمام شهر
 
لبریز کرده ساغر مهرت خمار را
 
اخت الرضا تویی و وفا اصل کارتان
تو بیقرارِ یار و جهان بیقرارتان
راهی شدی ز خانه ی خود سوی یارتان
آری کم از عقیله نبود اعتبارتان
 
تفسیر کرده ای به عمل غمگسار را
 
معصومه ای و دختر موسی بن جعفری
زینب شناس و زینب کبرای دیگری
آهو منم تو ضامن آهوی محشری
از نسل حیدری و رضا را تو خواهری
 
درمانده ام سیاهه کنم اعتباررا
 
تو آمدی که بهر رضا خواهری کنی
با نام فاطمه ز دلم دلبری کنی
اینجا حرم زدی که به ما سروری کنی
قم را دمشق محترم دیگری کنی
 
زهرا شدی مدینه کنی این دیار را
 
بانو اگر چه از وطن خود بریده ای
رنج فراق روی برادر کشیده ای
شکر خدا که پیش محبان رسیده ای
شکرِ خدا که راسِ به نیزه ندیده ای
 
از پای کودکان نکشیدی تو خار را
 
خاکم اگر ندیده بلا از تو و رضاست
هر کس که رفته کرببلا از تو و رضاست
این لطف و مرحمت ز خدا از تو و رضاست
این اعتبار و عزت ما از تو و رضاست
 
شاهد گرفته از تو چنین برگ و بار را
میتوانند گرفتار و پریشان باشند
بی رمق خسته دل و بی سر و سامان باشند
 
میتوانند بیابان به بیابان بروند
از سرابی به سرابی پی باران باشند
 
میتوانند به سرگرمی دنیا برسند
غرق دلشوره میدان و خیابان باشند
 
میتوانند پس از دلزدگی های زیاد
سوی قم آمده و دست به دامان باشند
 
دستهایی که به دیوارحرم رو ‌بزنند
چه کلیمی چه مسیحی چه ‌مسلمان باشند
 
درکَرَمخانه ی بانوی کَرَم ممکن نیست
بتوانند گرفتار و پریشان باشند
 
ناگزیرند به خاک قدمش سجده کنند
عالمانی که پی قله ی عرفان باشند
 
او عقیله است ،کریمه است،شفیعه است
بر درش خوب و بدِ خَلق فراوان باشند
 
قم نشان داد به دنیا که وجودِ همه را
عشق آباد کند گرچه بیابان باشند
 
عشق میخواست که شمس و قمر از مشهد
و قم سایه ی رویِ سَرِ مردم ایران باشند
 
درحرم‌حرف بزن، او که نگاهی بکند
در و دیوار و زمین گوش به فرمان باشند
هر که رو انداخت ، خاطرجمع زائر می شود
قبل زائر کوله بار راه ، حاضر می شود
 
هرچه تاجر هست در عالم ، گدای فاطمه ست
هر که در کویش گدایی کرد ، تاجر می شود
 
خوش به حال خانه ی خشتی نزدیک حرم
آخرش یک تکه از صحن مجاور می شود
 
دل سپردن ساده اما دل بریدن مشکل است
هر کسی یک بار آمد قم ، مهاجر می شود
 
شیخ می یابد مفاتیح الجنان را پشت در
شاطر عباس قمی در صحن شاعر می شود
 
از زبان شعر بالاتر در عالم هست ؟ نیست
در حرم حتی زبان شعر ، قاصر می شود
 
پای حکم مادح معصومه امضای رضاست
این چنین یک روضه خوان ساده ، ذاکر می شود
 
رو به قم هر بار در مشهد سلامی می دهم
خادم باب الرضا با من مسافر می شود
 
دست را بر سینه ات بگذار و چشمت را ببند
رو به رویت گنبد و گلدسته ظاهر می شود
 
***ماه قم ! دست خیال ما و دامان شما
میزبان هستید و ما هستیم مهمان شما
 
غصه ی دنیا شده سوهان روح و در عوض
کام شیرین می کند عمری ست سوهان شما
 
عشق را در روز روشن عده ای گم کرده اند
من که آن را یافتم کنج شبستان شما
 
روسیاهم ! با چه رویی بین مردم جا شوم
در دل آیینه ی شفاف ایوان شما ؟
 
مرجع تقلید کل مرجع تقلیدهاست
زایری که دست بر سینه ست حیران شما
 
گرچه می گویند باید از کریمان کم نخواست
آن چه می خواهم کف دستی ست از نان شما
 
بس که اینجا آمدم با دست خالی ، تازگی
جیب هایم را نمی گردد نگهبان شما
 
بس که هیچم ، روزی ام حج فقیران هم نشد
عید قربان می روم هر سال قربان شما
 
آب قم شور است شاید ما به ظاهر زایران
بارها حرمت شکستیم از نمکدان شما
 
***داغ اگر در سینه ی من یک نفر باشد که نیست
باید از دریای لطفت بیشتر باشد ، که نیست
 
غیر درد دل نیاوردم به همراه خودم
سعی کردم کوله بارم مختصر باشد ، که نیست
 
خادم دربان به دست خالی ام شک کرده است
ترسم از بار گناهم باخبر باشد ، که نیست
 
حتم دارم در ورودی راه می بندد به من
هر کس دیگر به جای تو اگر باشد که نیست
 
از ضریحت دست من کوتاه اگر باشد ، که هست
کاش روی شانه هایم بال و پر باشد ، که نیست
 
خوب در ایوان آیینه خودم را دیده ام
چشم من هم مثل مردم بلکه تر باشد که نیست
 
هیچ جا بهتر از اینجا نیست ، باید بشکند
دل اگر مثل نمازم در سفر باشد که نیست
 
هر که آمد حاجت ایل و تبارش را گرفت
این حرم جای کسی که بی هنر باشد که نیست
 
مادرم این مرتبه قول شفا از من گرفت
آه … می ترسم دعایم بی اثر باشد ، که نیست
 
***می روم بعد از زیارت طبق عادت جمکران
تا دعایم دیدن آن یک نفر باشد که … هست
نگاهم مملو از آیینه شد، لبریز باور شد
دو چشم محو در آیینه‌هایت، ناگهان تر شد
 
سقوط اشک‌هایم بار بغضم را سبک‌تر کرد
دلم بر سنگ‌فرش صحن تو افتاد و پرپر شد
 
درخشیدی تو در آیینۀ اشکم، دلم لرزید
نگاهم کردی و روح زمین‌گیرم کبوتر شد
 
به یُمن چند قطره اشک عشقت در دلم گل کرد
مشامم پر شد از بویت، نفس‌هایم معطر شد
 
دلم بی نور تو تاریک، چون زندان هارون بود
ولی حالا حریم دختر موسی بن جعفر شد
 
مجال خواستن را هم گرفته لطفت از سائل
زبان شکوه را نگشوده حالم با تو بهتر شد
 
چه از شأن تو گویم ای که سر تا پای تو زهراست
همانا وصف تو تفسیری از آیات کوثر شد
 
پدر، جان را فدایت کرد دیگر من چه بنویسم
چه در شأن تو گویم مادحت وقتی برادر شد
 
به اشک چشم تو این خاک شوریده نمک‌گیر است
و از شب‌زنده‌داری‌های تو قم بنده‌پرور شد
 
به اعجاز نگاهت از محبانت بلا برگشت
به دستان کریمت روزی عالم مُقَدّر شد
 
ضریحت التیام زخم بی‌تسکین هر شیعه‌ست
پناهش می‌شوی هر عاشقی دلتنگ مادر شد
 
چه رؤیایی‌ست طوف آخرم دور ضریح تو
خدا را شکر عمرم در صفای این حرم سر شد
اگر درمان‌ درد خویش‌ می‌خواهی‌ بیا اینجا
دوا اینجا، شفا اینجا، طبیب‌ دردها اینجا
 
شکسته‌بالی ما می‌دهد بال و پری‌ ما را
اگر از صدق‌ دل‌ آریم‌ روی‌ التجا اینجا
 
طلب‌ کن‌ با زبان‌ بی‌زبانی‌ هرچه‌ می‌خواهی‌
که‌ سر داده‌ست گلبانگ‌ اجابت‌ را خدا اینجا
 
به‌ گوش‌ جان‌ توان‌ بشنید لبّیک‌ خداوندی‌
نکرده‌ با لب‌ خود آشنا حرف دعا اینجا
 
هزاران‌ کاروان‌ دل‌ در اینجا می‌کند منزل‌
اگر اهل‌ دلی‌ ای‌ دل‌، بیا اینجا، بیا اینجا
 
دل‌ دیوانۀ‌ من‌ همچو او گم‌‌کرده‌ای‌ دارد
ز هر دردآشنا گیرد، سراغ‌ آشنا اینجا...
 
صدای‌ پای‌ او در خاطر من‌ نقش‌ می‌بندد
مگر می‌آید آن‌ آرام‌‌جان‌ها از وفا اینجا؟...
 
مشو از حرمت این بارگه غافل که مهدی را
زیارت کرده‌اند اهل بصیرت بارها اینجا
 
حریمش را اگر دارالشفا خوانند، جا دارد
که می‌بخشد خدا هر دردمندی را شفا اینجا
 
علاج درد بی‌درمان کند لطف عمیم او
نباید بر زبان آورد حرفی از دوا اینجا!
 
حدیث‌ عشق‌ با «پروانه‌» می‌گویی،‌ نمی‌دانی‌
که‌ می‌سوزد به‌سان‌ شمع،‌ از سر تا به پا اینجا
ما نبودیم و دل ما بود جای اهل بیت
شکر حق شد کار و بار ما ثنای اهل بیت
شکر حق تا پای جان هستیم پای اهل بیت
ما همه هستیم تسلیم رضای اهل بیت
 
زیر دین حیدر و زهرای ایرانیم ما
بنده معصومه خاتون و رضا جانیم ما
 
ساقیا کوثر بده ، خیر فراوان آمده
مژده از قم می رسد بانوی ایران آمده
زینب کبرای آقای خراسان آمده
قبله گاه دختران نسل سلمان آمده
 
آمده تا بر کنیزان علی یاور شود
مثل زهرا مثل زینب شیر زن پرور شود
 
جان ما قربان این دریای عشق و گوهرش
هست آری معجز موسای ما این دخترش
هر زمان گردد رضا دلتنگ روی مادرش
زائر زهرا شود با یک نظر بر خواهرش
 
من یقین دارم نیاورد و نمی آرد خدا
حضرت معصومه ای تر از علی موسی الرضا
 
این کریمه هست سر تا پا شبیه مادرش
می دهد بوی نجف این خاک عالِم پروَرَش
می شود العبد ، بهجت با گدایی درش
ما که جای خود همه علامه هامان نوکرش
 
تا قیامت شیعه اثنی عشر ممنون اوست
کل توضیح المسائل های ما مدیون است
 
هر که سلطانش رضا شد رعیت معصومه است
هر چه ما داریم ، لطف هجرت معصومه است
راه آزادی ِ زن در عفت معصومه است
فقه ما کل اصولش حضرت معصومه است
 
حضرت معصومه در ایران نمی آمد اگر
ما نبودیم عاشق زهرا و حیدر این قَدَر
 
دختر باب الحوائج زود حاجت می دهد
قبل حاجت خواستن بی هیچ منت میدهد
هیچ می خواهیم ما و بی نهایت می دهد
این کریمه یاد حاتم هم کرامت می دهد
 
ما ز لطفش آب می خواهیم و کوثر می دهد
دست و دلبازی او بوی برادر می دهد
 
چادرش چون چادر زهرا قیامت می کند
چادرش مردانه از حیدر حمایت می کند
چادرش هر نامسلمان را هدایت می کند
رشته ای از آن دو عالم را شفاعت می کند
 
کی ز فردای قیامت واهمه داریم ما
سایه سار رحمت دو فاطمه داریم ما
 
ای فراتر از همه ای بی کران در بی کران
مهربانانه به ما تو راه را دادی نشان
داده ای هدیه به ایران سهله ای در جمکران
با تو می گردند مردم زائر صاحب زمان
 
با دعای فاطمه کی راه گم داریم ما
جمکران و مشهد و شیراز و قم داریم ما
 
ای تمام دردهایم را مداوا فاطمه
ای همه سرمایه ی روز مبادا فاطمه
می شود با گوشه چشمت قطره دریا فاطمه
اشفعی لی فاطمه یا فاطمه یا فاطمه
 
آبرویم را بخر ای دختر باب المراد
وقت مرگ من بیا جان رضا جان جواد
نور تو بر زمین اصابت کرد
عرش را غرق بُهت و حیرت کرد
باد با شاخه های سبز امید
کوچه ی شهر را نظافت کرد
بین ” احساس” و “عقل” دعوا بود
این دو را ” دل ” به صلح دعوت کرد
صفحه‌ی حُسن تو ورق می خورد…
دفترت عشق را روایت کرد
ابر ، دنبال تو به راه افتاد
آسمان در پی تو حرکت کرد
هر کجا حرف از بزرگی شد
باید از شوکتِ تو صحبت کرد
لایقِ جلوه ات نبوده کسی
حدِّ آن را خدا رعایت کرد
ماه‌بانوی مُلک ایرانی…
مِهر تو در دلم حکومت کرد
قم ، اگر عُشُّ آلِ احمد شد
خاکِ آن را دَم تو ، تُربت کرد
فاطمه‌بودنت مُسَجَّل شد
نامت این حُکم را کفایت کرد
وصف معصومه شرح عصمت توست
پاک شد هر که با تو بیعت کرد
یا رضا ، یا رضای هر شبه‌ات
شیعه را غرق در رضایت کرد
با همان چادری که بر سر توست
می شود خلق را شفاعت کرد
 
قسمِ آخر دعای منی
” فاطمه؛ اِشْفَعی‌لَنای” منی
 
ای کریمه! کرامتت علنی‌ست
همه جا از عنایتت سخنی‌ست
هر که یک‌بار خورده نان تو را
گفته که سفره‌داری‌ات حسنی‌ست
هیبتت ، آفتابِ ظلمت ماست
کار آئینه‌ی تو شب‌شکنی‌ست
عصرِ شعری که در حریم تو بود
خوش‌ترین ساعت هر انجمنی‌ست
سنگ‌فرش حیاطِ صحن شدن
بهترین آرزوی هر بدنی‌ست
کار من پیچ خورده..،کاری کن!
گره هر قَدر کور ، وا شدنی‌ست
من به همسایگیت مفتخرم
همه‌ی ذوق من به هم‌وطنی‌ست
 
نسل در نسل..،در جوار توایم
عجمی‌زاده‌ی دیار توایم
 
مثل جَدَّم غلام خواهم شد
صاحبِ احترام خواهم شد
قالی‌ات را به دوش من بگذار…
خادمی خوش‌مرام خواهم شد
پادشاهی‌ست مُزد نوکری ات
با تو عالی‌مقام خواهم شد
قطره ، قطره به پات خواهم ریخت
رفته ، رفته تمام خواهم شد
کوه خضر تو ، کوه طور من است…
با خدا همکلام خواهم شد
با علیکت..،بریز خون مرا
کشته‌ی یک سلام خواهم شد
هرچه نَفْسم درنده‌خو باشد
در حریم تو رام خواهم شد
اذنِ گنبد به زاغ اگر بدهی
جَلد این پشت‌بام خواهم شد
طُعمه هایم اگر که گندم توست
عاشق هرچه دام خواهم شد
آهوی طوس یا کبوتر قم…
تو بگو هر کدام..، خواهم شد!
دمِ باب‌الجواد می‌افتم
فرش راه امام خواهم شد
 
با تو آن حاجتِ روا هستیم
زائر مشهدالرِّضا هستیم
 
فصل دلتنگی‌ات زمستانی‌ست
چشم‌هایت همیشه بارانی‌ست
آسمانت اسیر شب شده است
گرچه دور و برت چراغانی‌ست
آنقَدَر قلب تو پر از غم شد
قدر یک آه در دلت جا نیست
بی خبر بودن از پدر..،سخت است
نامه ات دلخوشی زندانی‌ست
حسرتت ، دیدن برادر بود…
لحظه‌ها،لحظه های پایانی‌ست
سم به جانت نشسته بانو‌جان
چشم امید تو به فردا نیست
باز هم شُکر ، خانه ات امن است
کُل قم در پی نگهبانی‌ست
کافری با لگد نزد به دری…
رسم همشهری‌ات مسلمانی‌ست
” دُوُّمی داد زد سرِ زهرا “
نعره‌اش،نعره های شیطانی‌ست
پای نامحرمی به کوثر خورد
چکمه روی کلامِ قرآنی‌ست
 
آه! اهل سقیفه بد کردند
چادرش را همه لگد کردند
زاهده ی باوقار..عالمه ی روزگار
معدن حجب وحیا،بانوی والاتبار
میوه قلب بتول، سیبِ درخت انار
ای حرم تو به قم، قبله هشت و چهار
 
فاضله اهل بیت،آیت عظما سلام
خواهرشاه رئوف،دختر موسی سلام
 
شمسه شمس الشموس،عشق انیس النفوس
ای که شده جبرئیل در حرمت خاکبوس
وی که مراجع همه کرده به پایت جلوس
مضجع نورانی ات قبله گه ارض طوس
 
ای حرمت جلوه ی تربت زهرا سلام
خواهرشاه رئوف،دختر موسی سلام
 
ملجأ نزدیک و دور،کعبه اهل حضور
عابده ی روز وشب،بانوی روز نشور
مرکز پرگارعشق،مجمع عقل و شعور
ای ز پسِ پوشیه ، منبع تکثیر نور
 
برتو زهر سو درود،بر تو زهرجا سلام
خواهرشاه رئوف،دختر موسی سلام
 
دختر زهراتویی، مریم عذرا تویی
ستره ی پنهان تویی،جلوه پیداتویی
فاطمه ای لایقِ لفظ فِداها تویی
دردل این شوره زار،حضرت دریاتویی
 
آب حیات زمین ، آبیِ دریا سلام
خواهرشاه رئوف،دختر موسی سلام
 
درگهِ تو جنّتم، خادمی ات عزتم
شکر…خدارا که من،بنده این ساحتم
این شجره نامه ام، این سند قدمتم
نوکری کوی تو، داده بسی رفعتم
 
می دهم امروز درحسرت فردا سلام
خواهرشاه رئوف،دختر موسی سلام
 
جام شدم جم شدم،چشمه زمزم شدم
اولِ ذی القعده ات، ماه محرم شدم
در پیِ تعظیم تو، تا به کمر خم شدم
پای تو افتادم و ، شهره عالم شدم
 
از سوی پایین ترین ،جانب بالا سلام
خواهرشاه رئوف،دختر موسی سلام
 
آمدی وعالم از، عطر تو آکنده شد
خاطره ی مادرِ آینه ها زنده شد
باغ ولایت پُر از، شاخه گل خنده شد
مهر به وجد آمد و، ماه چه تابنده شد
 
ماه فلک داد بر، ماه دل آرا سلام
خواهرشاه رئوف،دختر موسی سلام
 
رقص طرب می کند طوس به شکرانه ات
مست شده سلسبیل؛ از لب پیمانه ات
خیل ملک رفته در؛ سجده درِ خانه ات
این شده ذکر لبِ عاقل و دیوانه ات
 
فاطمه ی فاطمه،سرور زنها سلام
خواهرشاه رئوف،دختر موسی سلام
 
روح تویی جان تویی،معنی ایمان تویی
خواهر معصومه ی شاه خراسان تویی
عمّه ی جود و کرم، بانی احسان تویی
سایه ی روی سرِ مردم ایران تویی
 
پس به تو از جانب خیل گداها سلام
خواهرشاه رئوف،دختر موسی سلام
 
زائر تو… زائرِ … آل محمد شود
در حرمت مست از، باده بی حد شود
کاش که روزی ما ، بارِ مجدد شود
هر که به قم آمده، زائر مشهد شود
 
دست به سینه دهد بر تو و آقا سلام
خواهرشاه رئوف،دختر موسی سلام
 
دور ز دلبر شدی…نه… که مقرب شدی
از میِ هجران او بسکه لبالب شدی
در پیِ او رفتی و، روز شدی شب شدی
دور رضا گشتی و یک تنه زینب شدی
 
آینه ی حضرت زینب کبری. سلام
خواهرشاه رئوف،دختر موسی سلام
 
زینب کبری شدی، چشم شدی تر شدی
شمع شدی…آب از هجر برادر شدی
نامه او خواندی وبال شدی پر شدی
لیلیِ آواره ی ، دیدن دلبر شدی
 
تا که زقم آمدند، در پیِ تو با سلام
خواهرشاه رئوف،دختر موسی سلام
 
قم به تو تعظیم کرد، برتوجسارت نشد
محمل تو پرده داشت، نور…زیارت نشد
پای تو گل ریختند، خیمه که غارت نشد
روزی تو از سفر ، رنج اسارت نشد
 
بر تو وآن بانوی زخمی و تنها سلام
خواهرشاه رئوف،دختر موسی سلام
 
عمه تو پیر شد، بسته به زنجیر شد
زود به مقتل رسید، حیف کمی دیر شد
سر…که جداشد زتن، جنگ نفس گیر شد
از قِبَل سنگ ها… آینه تکثیر شد
 
آه چه آمد سرِ زینب علیها سلام
خواهرشاه رئوف،دختر موسی سلام
شب را به پایان می رساند طلعت نورت
خورشید عالم خلق شد از برکت نورت
از کهکشان ها هم گذشته وسعت نورت
جبریل سر خم کرده پیشِ هِیبَت نورت
 
روز ازل نورِ تو را بر ما که تاباندَند
ما را غلام “حضرت معصومه جان ” خواندند
 
تو بانیِ آرامشِ امواجِ دریایی
آئینه ی یکتاییِ عرش مُعلّایی
یاسی ترین سجّاده ی محراب بابایی
تو دُوُّمین انسیةُ الحَوُرای طاهایی
 
دشت تمنّایی و ما آهویَت ای خانم
خیلی به زهرا رفته خلق و خویَت ای خانم
 
در موج مِهرَت کشتی الطاف را گم کن
مانند مادر بر دل طفلت ترحم کن
“آموزگار حضرت مریم”..،تَکَلُّم کن
جان رضا ما را فقیر “مشهد” و “قُم” کن
 
هرکس گدای کوی این خواهر-برادر شد
جیره بگیرِ سفره ی موسی بن جعفر شد
 
ای ماه‌تابِ روشنِ شب هایِ پُر امّید
ای رود جاری،چشمه سارِ جُلگه ی توحید
باران تو بر سرزمینم رنگ و بو بخشید
تا آمدی..،ایران نسیم فاطمی پیچید
 
لوح دل ما لنگِ امضای شما باشد
چشم عَجَم خاکِ کف پای شما باشد
 
داری تو چشمِ گریه خیزی،حال مضطر هم
بالِ پر از زخمت شکسته..،ریخته پَر هم
دلواپس بابا و دلتنگ برادر هم…
آخر شما را می کُشَد این حالت درهم
 
از آهِ پُر سوزِ تو عالم گریه می کرده
با یا “رضایَت” اهل قُم هم گریه می کرده
 
فصل خزان و روزگاری زرد آخر سر…
هجران و زهرتلخ و آهی سرد آخر سر…
داغ‌برادر..،داغ بابا..،درد..،آخر سر…
این ها تو را از پای درآورد آخرسر
 
سجّاده ی خالی تو در سرسرا پهن است
سنّی نداری..،بستر مرگت چرا پهن است
 
آن روز که تو وارد ایران شدی بی بی
مانند خورشید فلک،تابان شدی بی بی
تفسیر نصِّ آیه ی قرآن شدی بی بی
در خانه ی ایرانیان مهمان شدی بی بی
 
شکر خدا شأن مقامت حفظ شد آن روز
الحمدلله احترامت حفظ شد آن روز
 
آبی تکان خورده است آیا در دلت!؟ هرگز
پای حرامی شد رکاب مَحمِلت!؟ هرگز
چشمان شورِ بی حیا شد مشکلت!؟ هرگز
بازار قم گردیده آیا قاتلت!؟ هرگز
 
سهم دل رنجور تو غم شد!؟نشد در قم
از معجرت یک تار نخ کم شد!؟نشد در قم
 
آیا تمام گلشنَت در یک زمان پژمرد!؟
تیزیِ سنگِ شام بر پیشانیِ تو خورد!؟
اصلاً طناب شمر تا اینجا تو را آزُرد!؟
خورجینی آیا هستی ات را در تنوری بُرد!؟
 
با خنده های نیزه داری پست باریدی!؟
راس برادر را سرِ سرنیزه ای دیدی!؟
 
زینب میان شهر پر نیرنگ گیر افتاد
زینب میان قومِ بی فرهنگ گیر افتاد
زینب میان کوچه های تنگ گیر افتاد
زینب به زیر ازدحام سنگ گیر افتاد
 
این آینه خیلی ترک خورده است در کوچه
از دست شاگردش کتک خورده است در کوچه
باز هم این دل هوای زلف دلبر کرده است
گوشه چشم غزل های مرا تر کرده است
 
مُشک مضمونش فضای شعر را پر می کند
واژه ها را زمزم نامش مطهر کرده است
 
در شب میلاد او شوق ارادتمندها
این حرم را هم نفس با صبح محشر کرده است
 
پیش آن، خورشید عالمتاب غیر از ذره نیست
آسمان را نور این گنبد منور کرده است
 
از خراسان می وزد بوی مسیح اهل بیت
مریم این خاندان قم را معطر کرده است
 
شوره زار از فیض بارانش سراسر برکت است
کیمیای مهر او این خاک را زر کرده است
 
لذت پرواز کردن در هوای بام او
شهر من را لانهٔ آل پیمبر کرده است
 
از کبوترهای صحن او ندیدم جَلد تر
یک به یک را عشق صاحب خانه پرپر کرده است
 
حوریان، زوار او هستند و حوض آب را
قطره اشک فرشته حوض کوثر کرده است
 
دختر موسی عصا لازم ندارد، با نگاه
رود نزدیک حرم را نیل دیگر کرده است
 
می تواند غرق مستی باشد و “بهجت” شود
هر که شب را گوشه میخانه اش سر کرده است
 
نام ایوان نجف را بر لب مشتاق ها
جلوه ایوان آئینه مکرر کرده است
 
می برد باد صبا پای ضریحش، هر سحر
آن دلی را که هوای قبر مادر کرده است
 
عشق فرزندان او این سرزمین را قرن ها است
ریزه خوار سفرهٔ موسی بن جعفر کرده است
 
خواب دیدم لحظهٔ مرگ مرا، پروردگار
بین آغوش ضریح او مقدر کرده است
طی شد شب هجران و مبارک سحر آمد
مژده بده ای دل که صبا خوش خبر آمد
در گلشن دین باز گل یاس در آمد
بانوی قم آمد ، غم عالم به سر آمد
 
درد همگان باز نگفته شده درمان
آمد به جهان ، جان ِ علی جان ِ خراسان
 
یک بار دگر سوره کوثر شده معنا
فریادرس هر لب ِ تشنه شده دریا
ای حیدریون فاطمه برگشت به دنیا
تا کور شود هر که بُوَد دشمن مولا
 
ای مردم عالم پس ازین عرش نشینید
از فاطمه هر چیز شنیدید ، ببینید
 
ماییم همه ملت ایران ِ کریمه
هستیم کنیزان و غلامان کریمه
در سفره ی ما هست فقط نان کریمه
موریم ولی مور سلیمان ِ کریمه
 
هر قدر جهان رنگ عوض کرد به کَرّات
جز لطف ندیدیم ازین عمه سادات
 
او کیست که صاحب نفسانند گدایش
او کیست که معصوم کُنَد جان به فدایش
والله فقط کار ائمه است ثنایش
جمع ِ حرم آل کسا صحن و سرایش
 
چون کعبه بُوَد عزت این روضه ی رضوان
این فخر بهشت است که قم گشته در ِ آن
 
ای فاطمه ی فاطمه ای بانوی جنت
دلبسته ی دار الکرمت اهل کرامت
دارند بزرگان ز تو امّید شفاعت
ای مفتخر از پیر غلامی ِ تو بهجت
 
قم مرد خدا دیده چه بسیار ، چه بسیار
شیعه چه قَدَر هست به این شهر بدهکار
 
بر سینه که مثل تو زده سنگ رضا را
آوازه ی عشق تو گرفته همه جا را
کوتاهی عمر ِ تو بر افراشت وفا را
رفتی تو ره ِ زینب ِ شاه ِ شهدا را
 
مانند عقیله تو وفادارترینی
بر یوسف مشهد تو خریدار ترینی
 
من گرچه بَدَم سائل درگاه شمایم
گردیده قم و مشهدتان سعی و صفایم
بی نان و نوایم نه تویی نان و نوایم
من بنده ی سلطان معین الضعفایم
 
بانو چو گذشته بده رنگی به حنایم
بیچاره شدم ، دیر شده کرببلایم
ماه ذی القعده و دلم امشب
میلِ پرواز تا خدا دارد
می روم سمت مقصدی روشن
از مسیری که نور می بارد
 
ماهِ احساس و شور این ماه است
ماهِ فیض و سرور و مهمانی
گاه حال و هوای قم داریم
گاه شوقِ شبِ خراسانی
 
یک دهه با کریمه مأنوسیم
یک دهه با رئوف هم کاسه
غرق لطف و کرامتِ عشقیم
دائماً با زیارت خاصه
 
اول ماه را روایت کن
با احادیث و شعر و منظومه
اهل قم را بشارتی باید..
مژده مژده رسیده معصومه
 
شب میلاد دختر موسی
آسمان هم دلش هوایی بود
دامن نجمه غرق نور شده
خاک از انوار او طلایی بود
 
شد مدینه پر از شعف امشب
تو بگو باز کوثر آورده ست
نام او فاطمه ست پس حتما
نجمه زهرای دیگر آورده ست
 
با وقار و متین و عالمه است
ارث زینب به او رسیده، بَلی..
در روایت نوشته اند او را
راوی غصه ی غدیرِ علی
 
هر که آورده نامه و حاجت..
..پیش او، بی جواب و رَد نشده
گفته موسی فدای او پدرش
چون جوابش نمی شود نشده
 
دختر و خواهر امام است این
نورِ چشمی و عمه ی سادات
مدح او بر نیامده از ما
مدح او آمده به هر آیات
 
آمد و آمد و رسید به قم
از گل اَشکش آب قم شد شور
قم نه ایران گرفت نور از او..
با حضورش درونِ بیت النور
 
به چه صحن و چه مرقدی دارد
به چه ایوان طلای زیبایی
رو به رویش علی علی گویم
یادِ ایوانْ طلای مولایی
 
دورِ او پُر زِ عالِم و عابد
دورِ او چون ستاره می بارد
هر که رفته به صحن آئینه
گفته که عطر حیدری دارد
 
نام او فاطمه ست حق دارم
شعر خود را سوی نجف بکشم
تا بگیرم برات از خانوم
باید اینجا دوباره صف بکشم
 
ما همیشه رسیده ایم اینجا
تا زِ دختر به مادرش برسیم
قم شده شهر عش آل رسول
تا به زهرای اطهرش برسیم
 
می رسد کار ما به آنجا که
تا دخیل ضریح او باشیم
یا که در پای پنجره فولاد
یادِ مشهد به گفتگو باشیم
 
ما گدایان دختر موسی
ما گدایان دست سلطانیم
نه به ذی القعده و صفر، اصلاً
کل سال عاشق رضا جانیم
 
از کریمه کرامتی داریم
از رئوف عرض حاجتی خواهیم
ما از این خواهر و برادر هم
اربعین یک زیارتی خواهیم
 
قم به حاجات خود رسیده ولی
می روم مشهدِ امام رضا
تا که امضا کند امام رئوف
جان معصومه، برگِ کرببلا
 
یک دهه از کرامت و احسان
اذنِ دو ماهِ نوکری خواهم
دست من را رسان به ماهِ حسین
غیر از این حاجتی نمی خواهم
 
ملتمس بر نگاهِ معصومه
ملتمس بر نگاهِ سلطانم
شاعرم شاعرِ قم و مشهد
بی عبا هم براش میخوانم
خو گرفتیم به هجران و گرفتاری خویش
بیقراریم و دچاریم به ناچاری خویش
طلب ما ز کریمان سرِ جایِ خودش است
ما فراموش نکردیم بدهکاری خویش
قرب ما گوشه نشینان به نوازش نکشید
گریه کردیم سحر، موقع دلداری خویش
برو سجاده ی ما را بتکان، مِی بردار
بسکه مستیم در این میکده با زاری خویش
 
وسط حلقه ی عشاق، زمینگیر شدیم
خوب شد بین گداهای حرم پیر شدیم
 
خاکِ ویرانِ زمین عالم بالا شده است
راهِ معراج همه خانه ی موسی شده است
می کشانند عقب قافله تا عرش، مرا
طورِ موسی همه اش جلوه ی زهرا شده است
دختر فاطمه در اصل، خودش فاطمه است
بی جهت نیست که معصومه ی بابا شده است
خواهری آمده تا دل ز برادر ببرد
آنکه با اذن رضا آبروی ما شده است
 
مات او گنبد و گلدسته و ایوانِ طلاست
ذات او جلوه ای از پنج تن آل عباست
 
بین ما زمزمه و حال دعایش پیچید
در محله، خبر لطف و عطایش پیچید
بیشتر گرم طوافش که شدم فهمیدم
دور و اطراف ضریح، اسم خدایش پیچید
خِیریّت داشت بماند، نرود جای دگر
وسط کوچه اگر پای گدایش پیچید
خوب شد درد مریضی که به پایش افتاد
خوب تر شد که رضا نسخه برایش پیچید
 
جای ما امن شده تا به تلاطم نخوریم
بهتر این است که از کنج حرم جُم نخوریم
 
خاک، زر می شود از یک نظر رهگذرش
آمدم سجده کنم باز روی خاک درش
وقت و بی وقت، چرا درب حرم را نزنم
حرجی نیست به دیوانه اگر زد به سرش
با گنهکاری خود آمدم و راهم داد
باز شرمندهء زهرا شده ام بیشترش
آه ای بادصبا آه دلم تنگ شده
حاجتم را برسان دست ضریح پدرش
 
شدنی نیست بگیرد دل ساقی ز کسی
شدنی نیست نگیرند سراغی ز کسی
 
خواهری سوخت ولی مضطر و رنجیده نشد
وسط معرکه ها بال و پرش چیده نشد
به سر و صورت و آن پوشیه اش دست نخورد
نور خورشید، نهان مانده و تابیده نشد
هرکسی دور و برش بود فقط محرم بود
نخی از معجر او دست کسی دیده نشد
 
محترم بود و سر کوچه و بازار نرفت
وسط بزم می و مجلس اغیار نرفت
عاشقی..،نقطه ی پایانی درماندگی است
عاطفه..،مزّه ی شیرینیِ سرزندگی است
عشق..،در مکتبِ توحیدی ما،بندگی است
فِیضِ دارندگی اصلاً به برازندگی است
 
“اشک” ،دارایی ما بوده که سرچشمه شدیم
از طفولیّتمان خادم معصومه شدیم
 
آفتابی است که در ظلمت شب گُم نشود
رود نوری است که درگیر تلاطم نشود
باغ سبزی است که در ذهن تجسم نشود
هیچ جایی حرم فاطمه ی قم نشود…
 
“السّلام ای حرمت شرح پریشانی ما”
السلام ای نفسِ شاه خراسانی ما
 
چهره ی زشت زمین با قدمت زیبا شد
جسم بی جان تمامیِّ جهان احیا شد
سند فخر عجم تا به ابد امضا شد
تربت شهر تو تسبیح بهشتی ها شد
 
آن زمینی که شده لانه ی جبریل”قُم” است
شوره‌زاری که به دریا شده تبدیل”قُم” است
 
گنبد زرد تو خورشید فلک گسترمان
آسمانِ حرم ات آرزوی آخرمان
کاش دستی بکشی بر روی بال و پرمان
سایه ی مادری ات کم نشود از سرمان
 
دومین شافعه ی محشر ما هستی تو
مثل زهرا بخدا مادر ما هستی تو
 
آه ای شادیِ در حالِ عبور بابا
خنده ات مایه ی لبخندِ سرور بابا
بانیِ دردِدل وادی طور بابا
به خداوند تویی سنگ صبور بابا
 
“به فداکِ…” مگر از آن لبِ تر می اُفتاد
هر زمان نامه ی تو دست پدر می افتاد
 
انبیا شیفته ی مبحث خاصَ‌ ات..،بانو
جان ‌فدایِ دلِ توحیدشناس‌ ات بانو
می شود با چه کسی کرد قیاس ات بانو!
مریم و آسیه شاگرد کلاس ات بانو
 
نمی از قطره ی علم تو خودش یک دریاست
حوزه ی علمیه از برکت تو پابرجاست
 
جای جای حرم‌ ات جنّت رضوانی هاست
گوشه ی صحن تو خلوتگهِ بارانی هاست
عبد کوی تو شدن اوج مسلمانی هاست
دامنت منشاء رزق همه ایرانی هاست
 
تشنگان را به لب جوی طهورا بفرست
“چادرت را بتکان روزی ما را بِفِرست”
 
بَرَکات تو به جانِ عَجَمت می چَسبد
ای کریمه ، چقدر اشک غمت می چسبد
گریه کردن سر خوانِ کرمت می چسبد
“یا رضاااا “داد زدن..،در حَرَمَت می چسبد
 
زائرت از همه دلگیر شده..،رحمی کن
بخدا مشهد من دیر شده..،رحمی کن
 
کاش در حین قنوت سحرت یاد شوم
من آلوده ی دلباخته هم شاد شوم
چه هراسی است،اگر طعمه ی صیّاد شوم
مطمئنَّم که به دستان تو آزاد شوم
 
چون برادر..،به تو هم آمده خوش‌خو باشی
به گمانم که تو هم ضامن آهو باشی!
 
خاک ایران شرف عرش مُعلّی دارد
چون دو طوبای بهشتیِ خدا را دارد
مشهدش”حیدر” و قم “حضرت زهرا” دارد
روی دیده قدم آل نبی جا دارد
 
شُکر..،این خاک دلِ پاکِ ولی را نشکست
شهر قُم حُرمَتِ ناموس علی را نشکست
 
بی حیایی وسط کوچه ندیده است کسی
ضربه ی سیلی مُهلک نچشیده است کسی
معجر دخترکی را نکشیده است کسی
لاله ی گوش!؟!به قرآن ندریده است کسی
 
آه ای عمه ی سادات..،چه دیدی در شام
آه ای زینب کبری..،چه کشیدی در شام
شوق نماز شکر پدرها چه محشر است
وقتی خبر رسیده که نوزاد دختر است
دختر چه دختریست کریمه مطهر است
در یک کلام مظهر الله اکبر است.
 
ریحانه بهشتی موسی بن جعفر است
 
بار دگر نشسته به منظور دیگری
موسای دیگری وسط طور دیگری
تابیده شد به عرش خدا نور دیگری
زهرا هبوط کرده زمین جور دیگری
 
خیر کثیر خانه باباست کوثر است
 
لولاک آمدست برای دو فاطمه
پیغمبران شدند گدای دو فاطمه
عالم فدای شرم و حیای دو فاطمه
ما سجده میکنیم به پای دو فاطمه
 
معصومه مثل مادر خود از همه سر است
 
نشنیده اند از لب او جز رضا رضا
دارد تپش تپش دل او یک صدا…رضا
طوری دل کریمه گره خورده با رضا
وابسته اش شدست دراین سالها رضا
 
خواهر نگو که دارو و ندار برادر است
 
آمد به قم رسید گلستان درست کرد
چادر تکاند رحمت باران درست کرد
چه جنتی میان بیابان درست کرد
نوکر برای حضرت سلطان درست کرد
 
بختش بلند هرکه براین خانه نوکر است
 
جاده به جاده پشت سر یار راه رفت
بیمار بود با تن تبدار راه رفت
شکر خدا که دور ز اشرار راه رفت
در یک مسیر راحت و هموار راه رفت
 
این شان واقعی نوامیس حیدر است
 
پادرد میکشید ولی خون جگر نبود نبود
با مست های بی سرو پا همسفر نبود
آزرده از شلوغی بین گذر نبود
یعنی اسیر طعنه ی صدها نفر نبود.
 
حالا گریز روضه به یک جای دیگر است
 
آنجا که آفتاب بدون حجاب بود
رنگ کبود بر رخ زنها نقاب بود
پایین نیزه زیر کتک ها رباب بود
درآن میانه صحبت بزم شراب بود
 
بازین چه شورش است که هردیده ای تر است
گیتی دوباره هدیه ای از ذوالکرم گرفت
زیباترین نگارِ دو دنیا قدم گرفت
 
یاسی دگر ز عترتِ طه رسیده است
آیینه ای ز حضرت زهرا رسیده است
 
آمد کسی که معدنِ فضلِ مُکَرَّر است
گنجِ گران و زینتِ دریایِ حیدر است
 
جودش مثالِ کوه و درخشنده روی اوست
هر مرجعی زشیعه گدایی ز کوی اوست
 
از بس مُجَلَّل است و صِفاتَش مَفاخِر است
الکن شده زبان و زِ توصیف قاصِر است
 
او آمد و صفا همه جا را فرا گرفت
باید که نامِ اطهرِ او را طلا گرفت
 
صدیقه طاهره زکیه رحیمه شد
آری لَقَب گرفته و بی بی کریمه شد
 
روشن شد از جمالِ دل آرایش آسِمان
از برکت اش ببارد و روزیِ بی کران
 
دل را تو خانه اش کن و صد دسته گُل بزن
از دل تو تا به مرقدِ جانانه پُل بزن
 
سائل بگو که جشنِ (دل انگیزِ ) مَردُم است
میلادِ پُر ز برکتِ ریحانه ی قُم است
 
گُل ریز عاشقانه شبِ جشنِ دلبر است
معصومه آمده گُلِ موسی ابن جعفر است
 
دُردانه ای رسیده که مانندِ اختر است
میلاد او یکی شده با روزِ دختر است
 
ماییم در کجا و نمی از مقامِ او
آیا شود؟ که قسمتِ ما کنجِ بامِ او
 
باید برای عاشقی اش مبتلا شویم
تاییدِ لطفِ شاهِ خراسان رضا شویم
 
حالا که با نگاه رضا ما گدا شدیم
از خادمین درگه آلِ عبا شدیم
 
مستانه باده از لبِ جامِ شعف بزن
نازِ قدومِ حضرتِ معصومه کف بزن
 
شُکرِ خدا بگو که مُحِبّانِ او شدیم
ما صاحبِ شرافت و با آبرو شدیم
ما از ازل فقط در این خانه را زدیم
جایی نرفته ایم و به این سمت آمدیم
دلداده ی کریمه ی آل محمدیم
یعنی گدای خواهر سلطان مشهدیم
 
حاجت به آستانه ی دیگر نمیبریم
ما ریزه خوار سفره ی موسی بن جعفریم
 
ماه آمده است خواهر خورشید را ببین
این نور فاطمی که درخشید را ببین
عید است روز آمدنش،عید را ببین
در سیره اش تجلی توحید را ببین
 
دست گره گشای دوعالم رسیده است
پایان شام تیره ی ماتم رسیده است
 
باید که ماه سر بگذارد به پای او
خورشید جابه جا شود از هر ندای او
آنکس که گفته حضرت کاظم برای او
این جمله عجیب که بابا فدای او
 
وقت شفاعت است که پرچم به دست اوست
روز حساب چشم دو عالم به دست اوست
 
نور از زمین به کل سماوات میدهد
بی بی کریمه ای ست که حاجات میدهد
باقم به ما مجال مباهات میدهد
از بس که بوی مادر سادات میدهد
 
از عطر فاطمه حرم اومعطر است
صحن و سرای او حرم امن مادر است
 
عفت به اوج میرسد از بال چادرش
حجب و حیاست طرحی از اشکال چادرش
آیات نور میشود احوال چادرش
بوده است مثل فاطمه منوال چادرش
 
از نسل سیدالشهدابنت مجتبی ست
آرامش و قرار دل حضرت رضاست
 
از لطف اوست سفره ی نان باز میشود
قفل هزار مشکلمان باز میشود
از شهر اوست بخت جهان باز میشود
از قم سه در به سمت جنان باز میشود
 
مهرش درون سینه ی مردم نشسته است
باغ بهشت گوشه ای از قم نشسته است
 
در لحظه ی کرامت اوعالمی فقیر
بر حسن خلق فاطمی اش عرشیان اسیر
راه بهشت میگذرد از همین مسیر
ازخانه اش رسیده بهاران به زمهریر
 
حوا و هاجرند در این خانه خادمه
بانوی خانه کیست تجلای فاطمه
 
معصومه فاطمه است دلیلم کمال اوست
آیینه ی پیمبروزهرا جمال اوست
مریم هرآنچه هست به واقع مثال اوست
ایمان آسیه جلوات جلال اوست
 
خیر کثیر و اوج کرامت رسیده است
این عالمه به علم امامت رسیده است….
دری از عشق به روی دل مستان وا شد
پهنه ی عرش به یک جلوه ی حق زیبا شد
باز در جام ولایت مِیِ دیگر جوشید
خوش به حال دلِ هر دلشده ی شیدا شد
سوره ای پر برکت آمد و نازل گردید
که به تفسیر خدا جمله ی اعطینا شد
عوض چلّه نشینی همه مشتاقان
جَلوات رُخ کوثر صفتی پیدا شد
چون رضا داشت به دل شوق جمال مادر
خواهری داد به او حق که خود زهرا شد
 
مژده ای باده کشان باده لبالب آمد
باز یک فاطمه یا حضرت زینب آمد
 
طور شد خانه ی موسی ز ظهورش امشب
روز شد شب ، ز رُخ غرقه ی نورش امشب
قُذّو ابصارکم از هر طرفی می آید
به زمین تا برسد وقت عبورش امشب
پسری نیست که هم کُفو و طرازش بشود
مدعی را بنما زنده به گورش امشب
روزی عالم امکان بخداوند بُوَد
لقمهء کوچکی از نان تنورش امشب
فاطمه نام قشنگی است به او می آید
میکند حق به شجرنامه صدورش امشب
 
نام او در خور او باشد و در تقدیرش
سیرتش فاطمی و فاطمه در تصویرش
 
همه افلاک زمین خوردهء خاک قدمش
برتر از فنّ حساب است به خوبی رَقَمش
هر که شد مرجع تقلید طوافش کرده
هر که شد عالم دین رفته به زیر عَلَمَش
بوسه بر خاک مزارش بخدا شیرین است
نمک حضرت زهراست در آب حرمش
چشم جنّت به ره آمدن زُوّارش
همهء عشق رضا اوست ، مگیرید کَمش
هر کسی سجده به او کرد نگشته کافر
نکنیدش به جز عشق وِرا مُتّهمش
 
سجده بر خاک درش اهل کرم بگذارند
عرشیان خاک ورا بهر شفا بردارند
 
در حرم خانه ی او درد شفا میگیرد
زیر ایوان طلائیش دعا میگیرد
صد مسیحا به ضریح حرمش بسته دخیل
خضر از خادم او آب بقا میگیرد
درِ این خانه فقط قدر و بها میبخشند
سگ به کویش برود قدر و بها میگیرد
کعبه ی سنگ اگر جانب قم روی آرد
در حرم خانهء الله لقا میگیرد
هر کسی از درِ این خانه نصیبی دارد
خرّم آنست که یک کرب و بلا میگیرد
 
کاش هر ثانیه بودیم کنار حرمش
کاش میشد که بگردیم غبار حرمش
 
او کسی نیست که در ثانیه ها گم گردد
یا کسی نیست فقط تاج سر قم گردد
دختر آنست که دخت شه هفتم بشود
خواهر آنست که یار مه هشتم گردد
حیف باشد که چنین فاطمه ای غم بیند
یا که از هجر گرفتار تألّم گردد
اینکه غم نیست امان از اینکه در غربت
خواهری در غُل و زنجیر تجسّم گردد
غم همین است که زینب وسط کوفه و شام
سبب خنده ی بازاری مردم گردد
 
حق همین است که زینب بخدا سر شکند
سر به عشق سر بشکسته ی دلبر شکند
عالم دوباره غرق شمیمی معطرست،
تابیده بر زمین قمری که منورست،
ماهی که در جزا زشفیعان محشرست،
معصومه آمده گل موسی بن جعفرست،
 
جشن ولادتش شده دم از شعف بزن
بی وقفه ناز مقدم جانانه کف بزن
 
از عشق او زمین و زمان در تلاطم است
روشن زنور او قمر و شمس و انجم است
فضل جهان به پیش مقامات او گم است
پرواز عاشقان همه دم جانب قم است
 
شکر خدا که این دلمان چون کبوترست
پابست این سلاله ی زیبای کوثرست
 
آمد زیمن مقدم او جان صفا گرفت
دنیای عاشقی همه عطر ولا گرفت
باید میان جشن سرورش عطا گرفت
عیدی زمادر و پدرش کربلا گرفت
 
خوشبخت کسی که طالع او فوق العاده شد
عیدی او زیارت این خانواده شد
 
دارد چه جلوه ای جنم کبریایی اش
نور خدا رسد ز جمال خدایی اش
باشد عیان نشانه ی خیرالوری اش
فخر البشر میان جهان شد فدایی اش
 
باشد کریمه بر همگان او کرم کند
بیچاره را به یک نظرش محترم کند
 
عشقش نشانه ای ز سرشت حلال ماست
نامش نگار و نقش نگین مدال ماست
دیوانگی زجام و می اش شرح فال ماست
قسمت شود اگر حرمش اوج حال ماست
 
به به عجب صفا به خدا پشت این درست
اقا بود هرآنکه بر این خانه نوکرست
 
همپای عرش حضرت حق پرچمش بود
این ذره ای زجایگه اعظمش بود
در مدح او مدیح دو دنیا کمش بود
او مهربان چنان پدر اکرمش بود
 
عزت دهد قسم به خدا فیض نام او
شکر خدا شدم ز ازل من غلام او
صدا صدای تپش‌های قلبِ باران است
که مثل زمزمه‌ی قاریانِ قرآن است
ستاره‌های فلک دانه‌های تسبیح‌اند
دوباره خانه‌ی خورشید، ریسه‌بندان است
کلیمِ آل عبا با خداست، هم‌صحبت
کنار وادی گهواره‌ای غزل‌خوان است
برای دختر خود «ان یکاد» می‌خواند
کسی که روی لبش ذکر «فاطمه جان» است
خدا دوباره به آل رسول، کوثر داد
و برکتی که خدا می‌دهد فراوان است
 
نشسته‌ام سر راهش؛ به زیر سایه‌ی نور
سلام می‌دهم از دور، سمت آیه‌ی نور
 
سلام خواهرِ خورشیدِ این دیار، سلام
سلام حضرت گل؛ دخترِ بهار، سلام
دوباره نوکری از نسل نوکران علی
رسانده محضرت ای فاطمی‌تبار، سلام
به قطره قطره‌ی آب وضوت، محتاجم
به رود می‌دهم از سمت شوره‌زار، سلام
نفس نفس به هوایت پریده مرغ دلم
تپش تپش به تو داده‌ست، بی‌قرار، سلام
به جبر هم که شده نوکرِ تو خواهم ماند
مرا قبول کن ای صاحب‌اختیار، سلام !!
 
گدای سر به هوا؛ سر به راه خانه‌ی توست
برایم آخرِ پرواز، چاه خانه‌ی توست
 
تو شاهزاده‌ای و من غلام‌زاده‌ی تو
تویی ملیکه و من هم گدای ساده‌ی تو
به دودمانِ گدایانِ دودمانِ شما …
همیشه خیر رسانده‌ست، خانواده‌ی تو
دهانِ حاجتم از ذکرِ خواهشم خالی‌ست
پر است، دستِ من از داده و نداده‌ی تو
نفس کشیدن من از کریمه بودن توست
که زنده‌ام به هوای تو؛ با اراده‌ی تو
مرا دوباره ببر سر به راهِ گنبد کن
کبوترم؛ که زمین خورده‌ام به جاده‌ی تو
 
بیا مرا ببر از خود؛ مسافرِ قم کن
اگر صلاح ِمن این است، در حرم گم کن
 
دلم دو دل شده در شاهراه قم – مشهد
که ماه، ماه جنون است، ماهِ قم – مشهد
همیشه وقتِ بلا می‌شوم پناهنده
به سایه‌سار شما؛ در پناهِ قم – مشهد
کلاغ‌های شما هم سپید رو هستند
منم کبوترِ چهره‌سیاهِ قم – مشهد
به آسمانِ بخیلِ دیارِ ما هر روز
رسیده ابر کَرم؛ از نگاهِ قم – مشهد
دلم اسیرِ مسیرِ تو و رضاست، فقط
که پرسه‌گاه من است ایستگاهِ قم – مشهد
 
همیشه زائرِ جلدِ قم و خراسانم
هزار شکر خدا را که اهل ایرانم
کوثر امشب بازهم جاری شده
موسم مستی و دلداری شده
 
کوثری دیگر روان شد از جنان
بوی عطرش رفته تا هفت آسمان
 
غنچه ای رو ئید در خاک زمین
غنچه ای از باغ فردوس برین
 
پهنه ی عرش و زمین گلشن شده
وادی هفت آسمان روشن شده
 
وجه این گل به چه زیبا و جلی ست
ریشه ی این غنچه از نسل علیست
 
زاده ای از نسل کوثر آمده
دختر موسی بن جعفر آمده
 
وجه او وجه و جمالش فاطمه ست
قدر او قدر و کمالش فاطمه ست
 
شأن أو شأن و مقام کوثر است
نام او همنام نام کوثر است
 
آب دریا پیش لطف او کم است
شاه بانوی تمام عالم است
 
او به حوران بهشتی دلبر است
سایهء لطفش همیشه بر سر است
 
چادر او سایبان مردم است
کوی رضوان گونه اش شهر قم است
 
خواهر شاه سریر ارتضاست
عشق و معشوق علی موسی الرضاست
 
عالم و آدم ثنا خوان وی اند
صد چو حاتم ریزه خواران وی اند
 
او پناه قلبهای خسته است
ره گشای راههای بسته است
 
نور رو بندش درخشانی ترین
تارو پود چادرش حبل المتین
 
خاک پایش توتیای دیده هاست
تربتش رشک همه سجاده هاست
 
او تمام عزت است و جاه عشق
هم طراز است او با ماه دمشق
 
جلوه گاه حق و زهرا صورت است
فاتح دلها و زینب سیرت است
 
خلد گردی روی دامانش بود
رخصت هستی به دستانش بود
 
شهرت او رفته بالاتر زقاف
عالمان گرد حریمش در طواف
 
تربتش همواره غرق همهمه است
خاک قبرش خاک قبر فاطمه است
 
میکند عالم به خاک او سجود
لیک چون زهرا نشد رویش کبود
 
فاطمه گر هست نام نیکویش
لیک نشکستند از کین پهلویش
روز تولدت به غلط روز دختر است
در اصل روز آمدنت روز خواهر است
 
شادند از حضور تو اهل جهان ولی
خوشحالی امام رضا جور دیگر است
 
امشب به اعتبار روایات مانده ام
میلاد توست یا شب میلاد کوثر است
 
وقتی پس از کریم تو تنها کریمه‌ای
اسم تو با امام حسن حاصلش زر است
 
از هر چه بگذریم نشد بگذریم از این
از خواهری که این همه عشق برادر است
 
دریاچه‌ی نمک سندش؛ بین اهل‌بیت
آری طعام سفره‌ی تو با نمک‌تر است
 
پس قلب این کویر به شوق تو می‌تپد
وقتی که کوه خضر برای تو منبر است
 
امشب حساب کرده ام از خانه تا ضریح
به نیت امام رضا هشت تا در است
 
با این حساب باز دل بیقرار من
آهوست توی مشهد و در قم کبوتر است
 
جمع دل من و دل هر کس به غیر تو
در بین صحن آینه جمع مکسر است
 
“ما را سری‌ست با تو که گر خلق روزگار
دشمن شوند” هدیه‌ی ما باز هم سر است
 
جای بقیع و آن‌همه قبری که خاکی است
دیدم در این حرم چقدر سنگ مرمر است
 
او هم شبی درست پدر را ندیده است
معصومه هم رقیه‌ی موسی‌بن جعفر است
رحمت بی وقفه ای ایجاد شد
آمد و عرش خدا آباد شد
خانه ی موسی بن جعفر شاد شد
غصه و غم از دلم آزاد شد
 
اشکِ شادی روی مژگان آمده
خواهر شاه خراسان آمده
 
می چکید آیات توحید از رخش
بوی ناب یاس پیچید از رخش
شاه هشتم بوسه می چید از رخش
می دمید انوار خورشید از رخش
 
بس که در عصمت مقامش داده حق
حضرت معصومه نامش داده حق
 
ذکرِ بر روی لبانش یا رب است
بانوی معصومه ی این مکتب است
وصف او مانند وصف زینب است
نزد حق از بس که والا مرتبه است
 
حجت حق, جان فدایش می شود
عرش حق مست دعایش می شود
 
در حریم او دعا می آورند
عقده بر عقده گشا می آورند
حاجت کرب و بلا می آورند
ناتوان, بهر شفا می آورند
 
معجزاتش سهل و رایج هست او
دختر باب الحوائج هست او
 
از گناه و معصیت طاهر شدم
تا میان صحن او حاضر شدم
روی خاک افتادم و شاکر شدم
چهارده معصوم را زائر شدم
 
چون مرادم بانوی قم می شود
قبر زهرا هم تجسم می شود
 
بی نوا آمد مقام از او گرفت
پادشاهی را غلام از او گرفت
اعتبار و احترام از او گرفت
آبرویی مستدام از او گرفت
 
زائرانش را بهشتی می کند
عاری از هر نوع, زشتی می کند
 
ما فقیر رحمت معصومه ایم
ریزه خوار و رعیت معصومه ایم
زیر بار منت معصومه ایم
خاک پای حضرت معصومه ایم
 
روز و شب بر او توسل می کنیم
بر خدای او توکل می کنیم
 
آمد و قم میزبان عشق شد
بر سرش گل ها نشان عشق شد
آمد و مرثیه خوان عشق شد
روضه خوان قدکمان عشق شد
 
آسمانش خالی از کوکب نبود
غافل از مرثیه ی زینب نبود
 
سنگ نه… روی سرش گل ریختند
شعله نه… بر معجرش گل ریختند
ضربه نه… روی پرش گل ریختند
هر کجا دور و برش گل ریختند
 
خوب شد در قم دلش غمگین نشد
خوب شد بر ساحتش توهین نشد
عالم حریم حرمت آل پیمبر است
کلِّ فلک همان فدک آل کوثر است
چیزی ندارد این دو جهان غیر فاطمه
دنیا چو گوی, در کفِ دستان حیدر است
ما غیرِ خیرِ فاطمه خیری ندیده ایم
هر نعمتی که هست سرِ خوان مادر است
آری به حرمت حرم ثامن الحجج
ایران حریم حضرت موسی بن جعفر است
اصلاً قسم به حضرت معصومه و رضا
این مملکت هدیّۀ زهرای اطهر است
مکه مدینه سامره کرب و بلا نجف
تا کاظمین یکسره با قم برابر است
بالاترین زمان که پس از روز مادر است
معصومه شاهد است, همین روز دختر است
آمد چه دختری که چو زینب کند قیام
جان برادر است و رضا جان خواهر است
از مشهدِ شَهَنشَه و شیرازِ شاچراغ
تا قم حریم این دو سه خواهر برادر است
 
شوق زیارت و حرم و آب و دانه ام
یعنی که من کبوتر این آستانه ام
 
ای مرقد تو قبلۀ عالم ترا سلام
ای امتدادِ سورۀ مریم ترا سلام
ای جانشین زینب و زهرا به حلم و صبر
جام طهور کوثر و زمزم ترا سلام
ای پارۀ تنِ همۀ آل مصطفی
وی بضعۀ نبیِّ مکرّم ترا سلام
ای بارگاه قدسیِ تو آشیانه ای…
بر بهترین سلالۀ خاتم ترا سلام
آئینه دارِ معرفةُ الفاطمه تویی
ای رازدارِ خلقتِ آدم ترا سلام
باید ترا عقیلۀ دوّم صدا کنیم
عِلم لدُن تُراست مسلّم, ترا سلام
یک نَخ ز چادر تو همان حبل محکم است
ای بر عفاف,رشتۀ محکم ترا سلام
نیکان ترا ملیکۀ اسلام خوانده اند
ای وصف تو ز نَیّرِ أعظم ترا سلام
شد بارگاهِ قدسیِ تو کلبۀ مَلَک
آید ز هر فرشته دمادم ترا سلام
 
عشق رضا و شوق حریمت,دو بالِ عشق
با این دو بال,نیست در عالم زوالِ عشق
 
ما را اگر به کشور تو بار داده اند
یعنی بما خزائنِ أسرار داده اند
بعد از ولای فاطمه و زینب و حسین
بر زینبِ رضاست که این کار داده اند
تو خود نشانِ سلسلۀ این أمانتی
یعنی ترا ولایتِ أبرار داده اند
وقتی حدیث میکنی از جدِّ اکرمت
بر تو کلامِ فاطمه انگار داده اند
موسی سِرِشتی و گُلِ موسی بن جعفری
دین را نمک به کام تو بسیار داده اند
هستی فقیه و مجتهده در علومِ دهر
بر تو عجیب بینشِ بیدار داده اند
پا جای پای حجّتِ سرمد گذاشتی
با تو بما بشارت و إنذار داده اند
طی کرده ای چه ناب مسیرِ امام را
زیبات, نامِ قافله سالار داده اند
میخواستی که زائر کوی رضا شوی
بعد از عروج, رخصت دیدار داده اند
 
حالا دفاع از حَرمت تا هنوز هست
صحن و رواق محترمت تا هنوز هست
 
تو در تمام مُلک و مَلک تا نداشتی
آنگونه خِلقتی که تو همتا نداشتی
روحِ مجرّدِ تو همان نور فاطمه ست
نوری که جز به صُلبِ علی جا نداشتی
وقتی شدی تو خانه بدوشِ امام خویش
جز انفجارِ نور تمنّا نداشتی
در مقطعی که نهضتِ تو انقلاب کرد
غیر از خدا تو هیچ کسی را نداشتی
روح خدا به مکتب تو رُشد کرده است
غیر کلامِ حق, یَدِ بَیضا نداشتی
در نو جوانی اَت به فِقاهت رسیده ای
در پُرسشی نبود, که فتوا نداشتی
شد حوزه های علمیه از عِلم تو علَم
ای عالمه که عِلم ز دنیا نداشتی
شأن و مقامِ شامخِ تو همچو زینب است
با آنکه عمرِ زینب کبری نداشتی
آنچه مصائب است چشیدی ولی یقین
بر نیزه رأس زادۀ زهرا نداشتی
 
از ساوه تا به قم به شما مرحبا رسید
از کوفه تا به شام به زینب جفا رسید
با اشک شوق جاری از چشم تر سلطان
دارد خبرها میرسد از محضر سلطان
در جمع خوبانش دوباره دعوتم کرده
با مهربانی چشم ذره پرور سلطان 
آباء و اجدادش تمامی سرورم هستند
آباء و اجدادم تمامی نوکر سلطان
از  سائلان آبرو داری که محتاج اند
امشب دوباره پر شده دور و بر سلطان
قطعا از اینجا دست خالی برنمیگردم
با سفره ای که پهن کرده مادر سلطان
از یاد زهرا پر شده سرتاسر حجره
با عطر و بوی بی نظیر کوثر سلطان
از مادرش که بگذرم باید صدایش زد
این طفل را خیرالنساء دیگر سلطان
نذر قدم های عزیزش هدیه اوردم
ای خواهران من فدای خواهر سلطان
نامش اگر چه ظاهرا معصومه ست اما
“معصومه” نه بلکه بگو “تاج سر سلطان”
 
مهمان امشب انبیا و اولیا هستند
چشم انتظار دیدن أخت الرضا هستند
 
نور دل پیغمبر و جان امام آمد
از نسل زهرا دختری والامقام آمد
اولاد این خانه همه آوازه ای دارند
مولودی از نسل کریمان به نام آمد
روی زمین آیینه ی زهرای مرضیه ست
از آسمانها مظهر حسن تمام آمد
حی تعالی زینبی دیگر عطا کرده
پس عمه ی خوب امامان همام آمد
گفتند دختر رحمت است و ما همه دیدیم
ابر کرامت , منشأ فیض مدام آمد
شیرینی شهد روایت را چشیدم چون
عطر مدینه از حریمش بر مشام آمد
گرم طوافش بهجت و گلپایگانی ها
پس کعبه ی سیار آیات عظام آمد
هرچه بگویم از وجودش باز کم گفتم
بانوی با مهر و محبت , با مرام امد
 
ذکر لبانم دم به دم یا ضامن آهوست
عیدی من امشب فقط با ضامن آهوست
 
چون او ندارد دختری تکتم به این خوبی
بر زخم های کهنه اش مرهم به این خوبی
با خنده ای که میزند دردی نمیماند
از جان مادر می زداید غم به این خوبی
جز دخترش اسرار را با کس نمیگوید
وقتی خدایش میدهد محرم به این خوبی
شاه خراسان بعد از این دیگر چه کم دارد
وقتی که دارد مونس و همدم به این خوبی
“ای جان و جانان رضا جانم به قربانت”
در این همه دیوان ندیدم دم به این خوبی
با لطف او بوده ست اگر که زندگی کردم
در سایه ی امنیت پرچم به این خوبی
دور از پلیدی ها فقط نه , جمع خوبی هاست
بانو ندیدند اهل این عالم به این خوبی
 
 
نجمه به عمر خود ندیده بهتر از او را
زیباتر و والاتر و زهرا تر از او را
 
شاعر شدم در خلوت کنج شبستانش
من را خجالت میدهد لطف فراوانش
شعرش شهادت میدهد فردا,ضرر کرده
آن که ندارد نام او را بین دیوانش
سعدی اگر مهمان صحن آینه میشد
خرج حرم میشد حکایات “گلستانش”
زیره به کرمان میبرم وقتی که میبینم
شاه خراسان میشود شخصا ثناخوانش
خدمت به او بر خادمانش شأنیت داده
آسیه و حوا و مریم از کنیزانش
جان من و امثال من ارزش ندارد که
موسی بن جعفر میرود وقتی به قربانش
زائر شدم او را بهشتم را ضمانت کرد
پابند خود کرده مرا باران احسانش
وقتی ز پا افتاده ها را دست میگیرد
دستم به دامانش به دامانش به دامانش
تنها نه امثال من بی خانمان بلکه
جبرییل حتی لانه کرده زیر ایوانش
مانند طعم بوسه بر درهای چوبین اش
زیر زبانم مانده طعم خوب سوهانش
 
هم به دو تا گنبد میان شهر دل بستم
هم در اتوبان حرم تا به حرم مستم
امشب که از شبهای دیگر بیشتر مستم
از مغــرب خورشید تا وقت سحر مستم
سر تا قدم شوراَستم و پا تابه سر مستم
از اوّل ذی القعده یک جور دگر مستم
 
بستــم دخیلی بر ضــریح بانوی شهرم
فریاد شادی می رسد از هر سوی شهرم
 
شکر خدا طوبای عصمت باز بر داده
نخـل امـام هفتــم عالــم ثمــر داده
آیات “اعطیناکَ” را جبریل سر داده
حق کوثری را باز بر خیرالبشر داده
 
امشب امیرالمؤمنین در عالم بالا
دائم تبسّم می کند بر حضرت زهرا
 
زهرا بیا آئــینه دارت را تماشــا کن
بار دگــر در عالم خلقت تجلّا کن
آیات کوثر را برای خلق معنا کن
دلهای ماتم دیده را از غم مُبّرا کن
 
معصومه یعنی فاطمه در قالبی دیگر
معصومه یعنی تار و پودِ دین پیغمبر
 
از عهد ذر او داشتــه شــأن ولایت را
حجب و حیا و عفّت و تقوا و عصمت را
ارث از امیرالمؤمنین بُرده , فصاحت را
او حکمرانی می کند مُلکِ کرامت را
 
موسای اهل البیت بابا و امام او
گفتــــه ” ابوها بفــداها ” در مقام او
 
این شاه بانو , خواهر شاه خراسان است
طوف مزارش چون رضا, حجّ فقیران است
دل در جوار اوست از جنّت گریزان است
قم با حضورِ حضرت او قلب ایران است
 
در شهر قم , مشهد , مدینه , کربــلا دارد
در عرش هم خاتون ما صحن و سرا دارد
 
دیدیم تا در صحن او غوغای مردم را
در یاد آوردیم رقص دشت گندم را
وقتی گرفتیم از ملک حقّ تقــدّم را
لبریز کردیم از حضور عاشقان قم را
 
ما در کویر اَستیم و چون دریا شدیم اینجا
بـــا هر زیارت زائر زهرا شدیم اینجا
 
ما را گدای حضرت معصومه بنویسید
همسایه های حضرت معصومه بنویسید
تحت لوای حضرت معصومه بنویسید
مست از ولای حضرت معصومه بنویسید
 
درد از دل ما داخل این صحن خارج شد
چون ضامن ما دختر باب الحوائج شد
 
این عشق از روز ازل تسخیرمان کرده ست
بیــن رواق آینه تکثـــیرمان کـــرده ست
پشت در صحنش,رضا زنجیرمان کرده ست
کم کم درِ این آستانه پیرمان کرده ست
 
بوسیدن سنگ مزار او چه می چسبد
یابن الحسن گفتن کنار او چه می چسبد
 
بانو به نورِ معرفت ما را هدایت کن
هر چند ما نالایقــیم امّا عنایت کن
روز جزا همسایه هایت را شفاعت کن
در محضر عدلِ خدا از ما حمایت کن
 
امشب اگر مانند بارانیم و می باریم
پابوسی سلطان مشهد را طلب داریم
از آسمان که آمده بودی, لبخند می‌زدی به «رضا»یت
اشکی نشست گوشه‌ی چشمش, تا «فاطمه» زدند صدایت
 
رنج سفر برای تو آسان, شب از قبیله‌ی تو هراسان
شد قبله‌ی دل تو خراسان, ای عطر دوست, قبله‌نمایت!
 
من تشنه‌ای رسیده به دریا, با حسرت زیارت زهرا
دربان! بگو ملیکه‌ی قم را: از راه آمده‌ست گدایت
 
پای ضریح سر بگذارم, بال و پری اگر چه ندارم
خود را به دست تو بسپارم, تا پر کشم به سوی خدایت
 
لبخندِ شهر تو نمکین است, «قم», قلب مهربان زمین است
ما هر چه داشتیم همین است: جان‌های ما, کریمه! فدایت
 
ای دختر یگانه‌ی مادر! میراث جاودانه‌ی کوثر!
مثل علی نیامده دیگر, کو همسری به شأن سرایت؟
 
می‌بارد از ضریح تو رحمت, از آسمان اسم تو عصمت,
از «اشفعی لنا»ی تو «جنت», وا شد به‌ روی ما, به دعایت
 
این شاعرت دلش شده آهو, آهو اسیر شهر و هیاهو
اذن زیارتی بده بانو! این شعر را نخوانده برایت
صدا صدای تپش های قلب باران است
و یا که زمزمه ی قاریان قرآن است
ستاره ها همه جمع اند , دور منزلِ نور
به پشت خانه ی خورشید , راه بندان است
فضای خانه ی موسی پر است از یاس و …
دوباره ذکر لبش نام “فاطمه جان” است
برای دختر خود “ان یکاد” می خواند
لبش بخندد و چشمش ز شوق گریان است
خدا دوباره به آل رسول , کوثر داد
و برکتی که خدا می دهد فراوان است
 
بگویم از برکاتی که داشت مقدم عشق
دمم چه گرم گرفته … وَ باز هم دم عشق …
 
سلام خواهر خورشیدِ این دیار , سلام
سلام حضرت گل حضرت بهار , سلام
به محضر ملکوتی مقدم تو درود
به ساحتت که شدی فاطمی تبار , سلام
تو آمدی و به خاک کویر , گل روئید
به مقدم تو فرستاده شوره زار , سلام
فضای خانه ی قلبم دوباره روشن شد
تپش تپش به تو داده ست , بی قرار , سلام
منِ غلام کجا و سلام , بر تو کجا … ؟!
شما قبول کن ای صاحب اختیار , سلام !!
 
به خاک پای تو هرگز نمی رسم … هیهات
ولی به گردِ غبارت هزارها صلوات
 
تو شاه زاده ای و من غلام زاده ی تو
تویی ملیکه و من هم گدای ساده ی تو
به دودمان گداهای دودمانِ شما …
همیشه خیر رسیده ز خانواده ی تو
همیشه فوق تصور به من کَرَم کردی
رسیده روزی ام از لطف فوق العاده ی تو
هر آنچه مصلحت توست حکم تقدیرم
به جز صلاح , نباشد به هر اراده ی تو
دوباره تذکره ام را بگیر و امضا کن
که باز , راهِ من افتد میان جاده ی تو
 
بیا مرا حرمی و مسافر قم کن
اگر صلاح من این است , در حرم گم کن
 
دلم دو دل شده امشب به راهِ قم – مشهد
که ماه , ماه جنون است , ماهِ قم – مشهد
همیشه چشم امیدم به دست های شماست
و زندگی بکنم در پناهِ قم – مشهد
کبوتران شما هم سپید رویانند
منم کلاغ شما … رو سیاهِ قم – مشهد
به لطف حضرتتان است اگر دلم قرص است
که هست بر منِ عاشق , نگاهِ قم – مشهد
دلم اسیر مسیر تو و رضاست , فقط
و پرسه گاه من است ایستگاهِ قم – مشهد
 
همیشه زائر راه قم و خراسانم
و شکر می کنم از اینکه اهل ایرانم
حکم کردند که بی عشق نفس مذموم است
شکر این سینه به عشق ازلی محکوم است
از رضایی شدن تک تک ما معلوم است
دل مسلمان شده ی فاطمۀ معصوم است
 
همگی مستی خود را ز همین خم داریم
هرچه داریم همه از حرم قم داریم
 
به غبار قدم وصف تو محشر برسد
پای توصیف تو باید که برادر برسد
تا که در شأن تو مضمون برابر برسد
جای آنست که یک سورۀ کوثر برسد
 
لال در محضر تو بودن ما , وصف شماست
ورنه این شعر همان قطره کنار دریاست
 
تو رسیدی و پدر صاحب دختر شده است
صاحب و آسیه و مریم و هاجر شده است
از گل خندۀ تو دهر معطر شده است
خواهری زینت آغوش برادر شده است
 
تا که قنداقۀ تو دست برادر افتاد
گوییا حق به حسین بن علی زینب داد
 
کعبه بر آل علی کرده گریبان را چاک
سایۀ چادر تو پهن شده در افلاک
تو همان عرش نشینی و من افتاده به خاک
من چه گویم پدرت گفت ابوک به فداک
 
بگذارید بدانند تمام دنیا
پای این درس گرفتیم مسلمانی را
 
کرمت جلوه ای از بارش باران دارد
سفرۀ ما ز کرم خانۀ تو نان دارد
این همان نیک سرشتی است که انسان دارد
از ارادت به تو و شاه خراسان دارد
 
محک عشق تو در سینه انسان کافی است
هرکسی عشق نورزد به شما آدم نیست
 
دست از عشق محال است که ما برداریم
عشق خاک قدمت بود , اگر سر داریم
از بهار نفست شهر نیاسر داریم
عطر تو بود گلابی که به قمصر داریم
 
از زمانی که قدمهای تو آمد این سو
نمک سفرۀ ایران شده قم ای بانو
 
مینویسم به تو ای مقصد و مقصود حیات
مینویسم به تو از تشنه لب آب فرات
هرکه شد مست حسین از تو گرفته است برات
پرچم گنبد تو عرشۀ کشتی نجات
 
کاش میشد که به دست تو خدایی بشویم
تا محرم همگی کرببلایی بشویم
والشمس ضحها شب ما سحر آمد
المنت لله که این غصه سرآمد
صد چله گرفتیم که آخر خبر آمد
از کعبه ما جلوه توحید درآمد
 
با آمدنش ناظم منظومه ما شد
تاج سر ما حضرت معصومه ماشد
 
ریحانه موساست! تجلی به زمین کرد
پس اهل زمین را همگی عرش‌نشین کرد
خود را بغل معدن فیروزه نگین کرد
چشمان پدر را چقدر فاطمه‌بین کرد
 
بانی شده این فاطمه معراج پدر را
جبرییل به پابوسی او ریخته پر را
 
در بین کریمان شده مشهور کریمه!
زهراست چه نزدیک و چه از دور کریمه
سجاده‌نشین در وسط طور کریمه
یا فاطر و یا فاطمه یا نور کریمه
 
این آرزوی ماست سلیمان شده باشیم
با چادر تو تازه مسلمان شده باشیم
 
ارثیه زهراست که پای تو ورم داشت
محراب به یک جلوه تو قامت خم داشت
با بودنت این قوم چه می‌خواست؟ چه کم داشت؟
احساس عجیبی به شما قوم عجم داشت
 
در پای شما مردن ما عین حیات است
صحن تو برابر به تمام عتبات است
 
از آینه بندان حرم نور به ما خورد
در صحن تو بی بی سر ما خوب هوا خورد
در قم به مشام دل ما بوی رضا خورد
هرکس گذرش خورد به این میکده جا خورد
 
دیدند همه مرقد تو مرقد زهراست
بی بی به خدا گنبد تو گنبد زهراست
 
نومید رسیدیم که امید بگیریم
هر نیمه شب از ماه تو خورشید بگیریم
خوبست به امضای تو تأیید بگیریم
یعنی که ازین خانه روادید بگیریم
 
بیمارترینیم شفا را بده بی بی
پس تذکره کرببلا را بده بی بی
 
در کشور شیعه سفرت امن و امان بود
هر کوچه زمان گذرت امن و امان بود
بر روی شتر دور و برت امن و امان بود
افتاد به هرجا نظرت امن و امان بود
 
چشمان کسی خیره به محمل نشد اصلا
سد گذرت جمع اراذل نشد اصلا
 
جز گل به سرت از روی بامی نرسیدست
بر محمل تو چشم عوامی نرسیدست
پایت طرف بزم حرامی نرسیدست
راه تو به دروازه شامی نرسیدست
 
شلاق سراغ تن تو هیچ نیامد
آتش طرف دامن تو هیچ نیامد
 
اما به سر عمه به جز زخم ندیدند
قدیسه ما را سر بازار کشیدند
با هلهله و خنده از او خطبه شنیدند
بند دل او را ته گودال بریدند
 
قداره کشی آمد و سرزیر عبارفت
برنیزه ی اولاد زنا نورخدا رفت..
ای روزهای تار! ای شب‌های دور از ماه
ای بیقراری‌های دائم با دلم همراه
ای بغض‌هایی که میایید از سفر ناگاه
باری اگر شوق سفر دارید بسم الله
 
ای بغض‌های بیقرار روز و شب‌هایم
من نیز مانند شما دلتنگ زهرایم
 
هرچند گریانم تبسم می‌کنم امشب
بی‌تاب, رو بر جانب قم می‌کنم امشب
در کوچه‌هایش خویش را گم می‌کنم امشب
انگار با زهرا تکلم می‌کنم امشب
 
در قاب عکسی خالی از قبری که ناپیداست
با قم نمایی دیگر از آن آشنا پیداست
 
ای آشنای بیقراری‌های این مردم
با تو رسیده تا مدینه پای این مردم
رنگ حقیقت یافته رویای این مردم
یا فاطمه! یا حضرت زهرای این مردم
 
ای حامی امروز من فردا مرا دریاب
یا فاطمه! در حشر, چون دنیا مرا دریاب
 
اما جدا کن شاعر از غم حال دفتر را
بشنو صدای خنده ی موسی بن جعفر را
دریاب شور اشک‌های شوق مادر را
حالا بیا و ثبت کن ذوق برادر را
 
معصومه خانم چشم تا وا می‌کند امشب
دیده به رخسار رضا وا می‌کند امشب
 
آن شب مدینه شاهد زهرای دیگر شد
از عطر یاس فاطمه دنیا معطر شد
شأن نزولش آیه‌های سبز کوثر شد
آنروز در تقویم شیعه روز دختر شد
 
بانوی عالم حفظ کن دنیا و دینم را
دریاب خانم! دختران سرزمینم را
 
در خاک مرده بذرهای علم می‌کاری
فیض حضورت در تمام حوزه ها جاری
در سایه ات دفنند عالم های بسیاری
گلپایگانی, حائری, علامه, خوانساری
 
شاگردهای مکتبت استاد افلاکند
صدها چو بهجت در جوار تربتت خاکند
 
آه ای کریمه ای ملیکه عمه سادات
با کوله باری آمدم لبریز از حاجات
برگشتن از پیش تو با دست تهی هیهات
پس باز قسمت کن که مثل اغلب اوقات
 
تا که به زودی زائر صحن رضا باشم
آقا بخواهد اربعین را کربلا باشم
کلبه ی ویران دل امشب گلستان می شود
روح جان عاشقان تسلیم جانان می شود
بیت بیت عاشقی از سر گرفته می شود
لطف حق در قالب باران نمایان می شود
باز از لطف می جانانه ی جام ولا
دردهای خستگان راه درمان می شود
دارد از لطف خدا با عزّت و با احترام
دختری وارد به منزلگاه ایمان می شود
نو گلی تازه رسیده که در آغوش رضاست
خواهر دردانه ی شاه خراسان می شود
چهره در چهره دو خورشید از تبار فاطمه
آینه در آینه تفسیر قرآن می شود
 
شام تاریک تمام غصّه ها سر آمده
دختر دردانه ی موسی بن جعفر آمده
 
باز هم خندان رخ نورانی مهتاب شد
نغمه ها در شور رفت و آسمان بی تاب شد
بر فقیران و یتیمان و اسیران باز هم
از عنایات خدای کعبه فتح باب شد
جام های خالی مستان می نوش حرم
لب به لب لبریز از می های ناب ناب شد
باز در پس کوچه های نور در نی می دمند
باز در بازار شهر نور نی نایاب شد
پا به پای خنده های دختری مانند گل
چشم اهل خانه از شوق و شعف پر آب شد
در میان حجره ای با وسعت رضوان دوست
دختری در دامن عشق پدر در خواب شد
 
شام تاریک تمام غصّه ها سر آمده
دختر دردانه ی موسی بن جعفر آمده
واژه واژه غزلیات مرا جان دادند
طبع سرشار مرا رزق فراوان دادند
 
قلم از اوست همه دفتر شعرم از اوست
صله ام گردوغبار ره جانان دادند
 
تا که دیدند به یمن قدمش میجوشم
به دل غمزده مستی دوچندان دادند
 
ای که در پای تمنای رخش میسوزی
به غم و درد دل سوخته پایان دادند
 
مشرک و کافر و مرتد گرفتند از ما
بانگاهش نفسی تازه مسلمان دادند
 
نه مسلمان که با معجزه ی چشمانش
میثم و حمزه و یا مالک و سلمان دادند
 
بخداوند قسم از نفسش روز ازل
به دیارش ادب و حکمت و عرفان دادند
 
روز اول به گدایی درش هرکس رفت
شک ندارم که به او تاج سلیمان دادند
 
از همان لحظه ی آغاز جنون ام بی شک
دل من را به کف خواهر سلطان دادند
 
سربلندیم – به قرآن-همه از آن روزی
که به مملکت ما ” قم ” و “خراسان ” دادند
 
افتخاری هم اگر هست فقط از این است
مهر او را به دل مردم ایران دادند
لحظه ها لحظه های رویایی
چشمها چشمه های دریایی
ابرهای بهار میبارد
قلب های پُر خروش و شیدایی
آسمان محو تابش خورشید
چه طلوعی چه صبح زیبایی
دفتر باد لابه لای چمن
گرم نقاشی و گُل آرایی
و تو ای قبله ی دلِ مریم
روی دستِ مسیح می آیی
 
منّت خویش بر سرم بگذار
روی چشمم بیا قدم بگذار
 
از دلِ خانواده ی یاسین
آمدی ای کریمه ترین
جای تو آسمان و عرش خداست
لطف کردی آمدی به زمین
پیش ِ پایت عجب شلوغ شده
سائلان صف کشیده اند ببین
همه ی باغها برای شما
هرچه خواهی بیا و میوه بچین
من دعا میکنم تورا به خدا
دست بالا ببر بگو آمین
 
کاش گَردَم فدای معصومه
جان دهم زیر پای معصومه
 
مِهر رویِ تو محور خورشید
نام تو نقش دفتر خورشید
در افق های روشن فردا
سایه ی توست بر سر خورشید
دختر نجمه , ای ملیکه ی نور
بانویِ ماه , خواهر خورشید
هرکه خواهد ببیندت گیرد
آینه در برابر خورشید
قبر تو قبر مادر سادات
کعبه ی دیده ی تر ِ خورشید
 
عقل ها مانده اند حیرانت
پدرت گفته جان به قربانت
 
هرچه داریم از خدا داریم
نعمتِ عشق از شما داریم
تا تو هستی شفیعه ی محشر
غم نداریم چون تورا داریم
در تمام جهان بگردی نیست
مثل این کشوری که ما داریم
ما به لطف صفای مقدمتان
دو حرم مثل کربلا داریم
این طرف قم که خاکِ تربت توست
آن طرف مشهدالرضا داریم
 
تو و آقا که جانِ ایرانید
از ازل صاحبانِ ایرانید
 
دل به دریا زدی خطر کردی
مثل زینب تو هم سفر کردی
در بلندای عاشقی بانو
از سر ِقله ها گذر کردی
هر بلایی که بر سرت آمد
باز هم سینه را سپر کردی
همرهانِ تورا همه کشتند
روز و شب به غُصه سر کردی
از غم ِ دوری برادرها
رختِ داغ و عزا به بر کردی
 
لاله از باغ بی کسی چیدی
کِی ولی روی نیزه گل دیدی
 
گرچه قلبت هزار بار شکست
کِی دگر بر سر تو سنگ نشست
کِی به نامحرمان اسیر شدی
کِی به دست تو خصم سلسله بست
کِی سر ِ دلبر ِ تورا بردند
در بر ِ یک شراب خوار ه ی مست
دشمنت حمله کرد اما تو
معجر و چادرت نرفت ز دست
با همه غربتت بگو آیا
خارجی زاده ات کسی خواندست؟
 
گرچه بر شانه بار غم بُُردی
سیلی و تازیانه کِی خوردی؟
ای خاک پاک ملک ری حریمت
قم قطعه ای از جنت نعیمت
 
هرکس که این منظومه را شناسد
اخت الرضا معصومه را شناسد
 
غم را جدا از بخت شیعه کردی
قم را تو پایتخت شیعه کردی
 
درگاه تو جنات عالمین است
شهرت سه باب از جنت الحسین است
 
آنانکه تاریخ تو را بدانند
ام ترا ام البنین بخوانند
 
وقتی گل زهراییت سرشتند
میلاد نوری ترا نوشتند
 
چون در ازل دل از همه گرفتی
زینت به نام فاطمه گرفتی
 
تو بانی احیای کربلایی
تو زینب از نوع گل رضایی
 
مهری و مهتاب امام هفتم
ماهی و همزاد امام هشتم
 
در منزلت کفو برادری تو
در عصمتت با او برابری تو
 
میلاد تو از مرتضا بگوید
اخبار میلادت رضا بگوید
 
اصلاب پاکی حامل تو بودند
ارحام نوری قابل توبودند
 
ای بهترین یاور برای رهبر
از کودکی آشفته برادر
 
چون مادرت شد آن کنیز لایق
شد نو عروس کاشف الحقایق
 
در خواب او می رفت بهر یاری
پیغمبر اکرم به خواستگاری
 
چون نور پیغمبر در او درخشید
نور تو و نور رضا در او دید
 
نورت چو از آن حجره سربرآورد
از شادمانی نجمه پر درآورد
 
از بس تحیت آمدت زبالا
شد خانه نجمه چو عرش اعلا
 
ای خواهر مولای با عطوفه
او شد رئوف و تو شدی رئوفه
 
پرورده ی همد ولایتی تو
پوئیده ی راه هدایتی تو
 
دامانپر مهرت پدر سرایت
فرمود بابایت : (پدر فدایت)
 
از بسکه خوش فکر و اراده بودی
کانون فضل خانواده بودی
 
از نامهای پاکت ای نقیه
مرضیه و صدیقه و رضیه
 
بنت الامام از نامهای نابت
شیعه کند اخت الرضا خطابت
 
ای عالمه علمیه پروری تو
آیینه موسی بن جعفری تو
 
ای حوزه علمیه از تو بنیاد
وی گلشن فسضسه از تو آباد
 
هستی حدیث عشق را تو راوی
نوآوری کردی تو در فتاوی
 
در هجرتت چون خون عاشقان ریخت
علم وعمل از نو به هم در آمیخت
 
روح پیام قاطعیت از توست
مهر مقام مرجعیت از توست
 
ای اسوه ما مرجعیت تو
وی الگوی شیعه شهادت تو
 
باب شهادت از تو باز مانده
اینگونه محراب ونماز مانده
 
مرجع کسی که راه تو بپوید
وز آستان درگهت بروید
 
هر مرجعی ، تقلید کردنی نیست
هر مدعی نامش که بردنی نیست
 
مرجع که از بیگانگان بگوید
اخبار چون دیوانگان بگوید
 
مرجع تمام نیتش حسینی است
راهش ز راه نهضت خمینی است
 
مرجع که با دشمن ولی نگردد
ضد تولای علی نگردد
 
ای رفته راه منطق امامت
با آن برادرهای با کرامت
 
تو کاخ ظالم را خراب کردی
مانند زینب انقلاب کردی
 
گرچه تو دیدی هجمه ی حرامی
اما ندیدی ازدحام شامی
 
بالا تل زینبیه هیهات
دیدی امام خویش در مناجات؟
 
در پیش چشمت کی سری بریدند
کی معجری را از سری کشیدند
 
راه تو زینب طریقه ماست
جان دادن در خون سلیقه ماست
آنشب زمین هوای بهشتی دوباره داشت
آغوش آسمان به بغل ماهپاره داشت
چشمان ابر روی زمین را گرفته بود
هر قطره با خودش سبدی پرستاره داشت
دست ملک قصیده ای از نور می نوشت
واژه به واژه حرف غزل استعاره داشت
باز عطر سیب و بوی بهار و شمیم یاس
بر بارش دوباره کوثر اشاره داشت
این بار حق به دامن موسی عطا نمود
آن کوثری که بال ملک گاهواره داشت
 
این سیب سرخ سیب بهشت پیمبر است
این دختر یگانه موسی بن جعفر است
 
مثل بهار بود هوای رسیدنت
باران چکید از رد پای رسیدنت
در پشت درب خانه تان جمع میشوند
خیل فرشتگان که برای رسیدنت_
-آماده اند از طرف ذات کردگار
خود را فدا کنند فدای رسیدنت
خاک بهشت بهر قدمگاه تو کم است
آغوش نجمه بود سرای رسیدنت
قلب برادرت ز تب شوق آب شد
در التهاب ثانیه های رسیدنت
 
در چشم خویش ذوق خدا را نگاه کن
گلخنده امام رضا را نگاه کن
 
از آن زمان که خواهر سلطان ما شدی
بانو ، شما ملیکة ایران ما شدی
از آسمان وجود تو بر ما نزول کرد
تا کوثر دوباره قرآن ما شدی
منت گذاشت بر سر ما ناز مقدمت
وقتی که آمدی تو و مهمان ما شدی
با هر قدم به سینه ما جا گرفته ای
یعنی تو صاحب دل ما جان ما شدی
بانی خیر و برکت این خطه گشته ای
وقتی نسیم سبز بیابان ما شدی
 
یعنی فقط نه جزء محبان حیدریم
«از شیعیان کشور موسی بن جعفریم»
 
وقتی تویی که آینه ذات کوثری
زیبد به خادمان حریمت پیمبری
عصمت به پای عصمت تو سجده می کند
معصومه ای و عصمت کبرای دیگری
ای زینبی که عالمه بی معلمی
زین رو کنی به شهر خودت علم پروری
ما هرچقدر شعر و غزل نذرتان کنیم
تو بازهم از آنچه که گفتیم برتری
بی تو کمیت محشریان لنگ می شود
یک وقت اگر که روی به محشر نیاوری
زهرا شدی و شمس فروزان شیعه ای
زهرا شدی و روز قیامت شفیعه ای
 
خود ظلمتیم ، اگرچه سپیدیم با شما
یأسیم اگر ، سراسر امیدیم با شما
 
مست اجابتند دعاها کنارتان
ما حاجت نداده ندیدیم با شما
وقتی حدیث ها تو را حرف می زنند
جز وصف فاطمه نشنیدیم با شما
در قاب عکس خالی آن قبر گمشده
تصویری از بهشت کشیدیم با شما
پس آمدیم و زائر آن بی نشان شدیم
یعنی که تا مدینه رسیدیم باشما
 
امشب که عشق می پرد از کنج سینه ام
در محضر تو زائر شهر مدینه ام
ازشب میلاد تو اینگونه حاصل می شود
ماه روز اول ذی القعده کامل می شود
 
بارها سر در میارد از شب میلاد تو
تا که جبرائیل ازخورشید غافل می شود
 
گوئیا شان نزولش می شود ایران ما
هرچه بر "موسی بن جعفر"سوره نازل می شود
 
پای او "شاه چراغ "ودستها "عبدالعظیم"
چشم ایران چون که مشهد گشت، قم=دل می شود
 
خاک مشهد نسخه ی ایرانی کرب وبلاست
حضرت معصومه زینب را معادل می شود
 
هرچه قابل تر در این مجموعه ناقابل تر است
هرچه ناقابل در این مجموعه قابل می شود
 
هرکسی از خویش داخل گشت خارج می شود
هرکسی از خویش خارج گشت داخل می شود
 
هرکسی درشهر عاقل گشت عاشق هم نشد
هرکسی درصحن عاشق گشت عاقل می شود
 
رتبه ها بر عکس دنیا می دهد اینجا جواب
شاه باترفیع در صحن تو سائل می شود
 
درحریمت شعر گفتن کار خودرا می کند
"شاطر عباس قمی" هم گاه "دعبل "می شود
 
اشک وقتی واقعی شد در حرم هم سرگرفت
پس به جای مُهر پیشانی من گل می شود
 
هرکسی طرز ارادت را به تو توضیح داد
صاحب یک جلد توضیح المسائل می شود
 
گوشه ای از لطف پنهان تو که معلوم نیست
گوشه ای از لطف معلوم تو"فاضل"می شود
 
تاچهل شهرمجاور وسعت اکرام توست
پس من ِهمسایه ات رانیز شامل می شود
 
مشکلات سختم آسان شد ولی کاری بکن
دل بریدن از تو دارد باز مشکل می شود
اشعار ولادت حضرت معصومه (سلام الله علیها)
هر که رو انداخت، خاطرجمع، زائر می‌شود
حاج صابر خراسانی
نور تو بر زمین اصابت کرد
حاج جواد حیدری
نور تو بر زمین اصابت کرد
حاج منصور ارضی
دختری از اهل بیت آفتاب”
حاج میثم مطیعی
شب را به پایان می رساند طلعت نورت
حاج محمود کریمی
طی شد شب هجران و مبارک سحر آمد
حاج حسین طاهری
خو گرفتیم به هجران و گرفتاری خویش
حاج محسن عرب خالقی
خو گرفتیم به هجران و گرفتاری خویش
حاج منصور ارضی
عاشقی..،نقطه ی پایانی درماندگی است
حاج مهدی اکبری
عاشقی..،نقطه ی پایانی درماندگی است
حاج مجتبی رمضانی
عاشقی..،نقطه ی پایانی درماندگی است
حاج محمدرضا طاهری
شوق نماز شکر پدرها چه محشر است
حاج جواد حیدری
شوق نماز شکر پدرها چه محشر است
حاج محمد حسین پویانفر
ما از ازل فقط در این خانه را زدیم
حاج سید رضا نریمانی
روز تولدت به غلط روز دختر است
حاج حسین طاهری
روز تولدت به غلط روز دختر است
حاج امیر کرمانشاهی
روز تولدت به غلط روز دختر است
حاج محمدرضا بذری
روز تولدت به غلط روز دختر است
حاج محمدرضا طاهری
رحمت بی وقفه ای ایجاد شد
حاج منصور ارضی
عالم حریم حرمت آل پیمبر است
حاج منصور ارضی
با اشک شوق جاری از چشم تر سلطان
حاج مهدی سلحشور
با اشک شوق جاری از چشم تر سلطان
حاج حسن حسین خانی
با اشک شوق جاری از چشم تر سلطان
حاج سید رضا نریمانی
حکم کردند که بی عشق نفس مذموم است
حاج حسین طاهری
لحظه ها لحظه های رویایی
حاج جواد مقدم
از شب میلاد تو اینگونه حاصل میشود
حاج سید مهدی میردامادی
روشن شده خانه ی دل از نام فاطمه ی اطهر
حاج میثم مؤمنی نژاد
شب ظلمت شکست نور آمد
حاج میثم مؤمنی نژاد

انتقادات و پیشنهادات