اشعار وفات حضرت عبدالعظیم حسنی
واجِبُ التّعظیم،شاه عبدالعظیم
عالِم و حکیم،سَیّدُ الکَریم
 
سَیّدُ الکَریم
 
زائرِ کویت،این دلِ زار است
وَ در عزایِ،تو عزادار است
 
سَیّدُ الکَریم
 
قبرَت شمیمِ،نینوا دارد
حرمت بوی،کربلا دارد
 
سَیّدُ الکَریم
 
سُتوده گشتی،از آلِ طاها
ای حریمِ تو،قبلهٔ دلها
 
سَیّدُ الکَریم
 
ای همه هستم،دل بر تو بستم
سائلانه بر،خوانَت نشستم
 
سَیّدُ الکَریم
 
جان دادی در رِی،دل پر مِحَن شد
امّا در آخر،جسمت کفن شد
 
سَیّدُ الکَریم
 
لیکن از داغی،جان رسد بر لب
بی کفن مانده،سالار زینب
 
سالار زینب
 
بارانِ غم از،دیده ببارد
عزیز زهرا،کفن ندارد
 
سالار زینب
 
چون آمد خواهر،در بَرِ دلبر
بوسه زده بر،رگهای حنجر
 
سالار زینب
 
دیده بگشا ای،نورِ دو عینم
ای سربریده،مظلوم حسینم
 
سالار زینب
 
بنگر مرا ای،ماهِ یگانه
تسلیت گفتند،با تازیانه
 
سالار زینب
دوباره شهر مدینه بوی جنان آمد
نوید روشنی از هفت آسمان آمد 
 
فضای شهر که از عطرِ گل معطر شد
ز نسل پاک حسن عالَمی منور شد
 
به چند واسطه، اَنوار ظاهری تابید
ز سبط مجتبوی نور باقری تابید
 
قدم به خاک جهان زد گُلی خدایی بو
محدثِ علوی، یارِ مصطفایی بو
 
بنازم آنکه ز حکمت، رساند امدادش
به علم و حلم و صبوری، شبیهِ اجدادش
 
کسی که نور ولایت ز صورتش پیداست 
کسی که در ره اهدافِ فاطمی شیداست
 
کسی که از پَرِ قنداق، عاشق علی است
چه عاشقی، سه امامِ هُمام را ولی است
 
اگر چه خوبیِ آلِ کریم باید گفت 
کنون مدیحه ی عبدالعظیم باید گفت
 
مدیحِ عبدالعظیم است مدحِ پیغمبر 
چنانکه مُلکِ ری اَش کربلاست تا محشر
 
خدا وکیلی از آندم، که تازه مهمان شد
به لطفِ هادی دین، چلچراغ ایران شد
 
چه ناب رهبرمان، وصف میکند او را
ری است قبله ی تهران و اوست قبله نما
 
وجودِ اوست، که شد مُلکِ ری به قم پیوند
همانکه مکتب اسلام، زد از او لبخند
 
همانکه عرضه ی دینش رَهی مجرب شد
به محضرِ سه امام، آیتی مقرب شد
 
همانکه از شهِ دین، شیعه را پیام آورد
بما ز سوی امامِ رضا سلام آورد
 
همانکه درسِ امامِ جواد را خوانده 
به نزد هادیِ دین اعتقاد را خوانده
 
حدیث سلسله را نقل کرده از معصوم 
پیامِ کرب و بلا را گرفته از مظلوم
 
شبیهِ هادی دین، درد و داغ و هجران دید
به دوره ی متوکل، هزار هرمان دید
 
در آن زمان که حرم، شاهدِ تخاصم بود 
به چشمِ خویش نظاره گرِ تهاجم بود
 
حریم کرب و بلا ردِ پای عدوان شد
سه بار شخم زدند و بخاک یکسان شد
 
به امرِ حاکمِ ظالم، حرم به آب افتاد
ولی حسین، خودش از عطش ز تاب افتاد
 
نبود عبدالعظیم آنزمان که در گودال
تنِ حسین به سُمِ ستور شد پامال
 
اگر چه شد حرمِ یار بر سرش ویران
ولی ندید تنش را بزیرِ نیزه ، نهان
 
ندید حنجره اَش را، یهود نیزه زدند
چه نیزه ها به دهانی که جرعه جرعه زدند
 
ندید دخت علی، راهِ چاره میگیرد
ندید بوسه ز رگهای پاره میگیرد
 
ندید رختِ اسیری به جسمِ ناموسش 
و ماند اینهمه روضه، همیشه کابوسش
 
به ذکر دائمِ یا منتقم که عادت کرد
ز غصه بر تنِ خود جامه شهادت کرد
 
هنوز مجلسِ روضه بپاست در حرمش
دعا و ذکر و مناجات، فیضی از کرَمش
یا سیدَالکریم، سلام ای طلایه دار
بر حضرتت درودِ خدا، ای بزرگوار
 
ای خط و مشیِ شیعه ی اِثنی عشر ترا
ای مَحرمِ چهار امام، ای ولی مَدار
 
با رشته های حبلِ متین خورده ای گِره
والا اِمامزاده ی در دین زمامدار
 
عبدالعظیمی و حسنی و حسینی و
زهرائی و محمدی و حیدری تبار
 
اَحسنت بر مرام و قوام و دوامِ تو
ای زاده ی امام حسن، روحِ باوقار
 
سجاد و باقرند، عموهای اَطهرت
ای بر دلت ز صادقِ آل عبا قرار
 
تو نور چشمِ حضرتِ موسیَ بنِ جعفری
یارِ رضا، معینِ جواد، و سفیرِ یار
 
داده امامِ هشتمِ ما، شیعه را سلام
در نامه ای که داده به دستِ تو، آن نگار
 
هادیِ دین، ترا ولیِ خود خطاب کرد
ای صاحبِ عقایدِ نابِ تمام عیار
 
حتی امامِ عسکری از تو کند سخن
آری بتو امامِ زمان، کرده افتخار
 
بعد از قیامِ حضرتِ معصومه، بی گمان
طرحِ قیامِ توست، که شیعه شد آشکار
 
بعد از تو نیز، شیعه در ایران بقاء یافت
پرچم رسید دستِ علیِ بنِ مَهزیار
 
روح خدا، پیامِ قیامِ ترا گرفت
آن شد قیامِ او، که هنوز است ماندگار
 
ایران ز انقلابِ امام است مفتخر 
سیدعلی است، وارثِ این اوجِ افتخار 
 
اقدامِ تو، نشاطِ عجیبی به شیعه داد
دین گشته در سراسرِ دنیا پیامدار
 
نشرِ معارف از تو شتابی دگر گرفت
شد با تو خطِّ فاطمی، اِحیاء و برقرار
 
با اینکه بود کارِ تو در اِختفا، ولی
ترویجِ دین به شیوه ی مخفی است، ابتکار
 
هر چند زیرِ بارِ مصائب، قدَت خمید
شخصیتِ جهادیِ تو ماند باوقار
 
از بس، حدیثِ آل علی را صَلا زدی
نهج البلاغه شد ز کتابِ تو وامدار
 
تفسیرِ آیه های تَولّا، شد از تو نشر
هم، شرحِ آیه های تَبرّا به هر دیار
 
در دوره ای، حدیثِ غدیر از تو جان گرفت
شد منتشر پیامِ نبیِ بزرگوار
 
در راهِ دین، هرآنچه ز دستت برآمده
کردی تو از وظیفه شناسی، به روزگار
 
تنها نه با زبان، که در انجامِ کارِ خیر
خود میشتافتی، به قدمهای اُستوار
 
با دستگیری از ضُعفا، اُنس داشتی
با مردمِ ضعیف، نشستی هزار بار
 
دستِ اسیر و دستِ فقیر و یتیم را
با روی خوش گرفتی و بودی همیشه یار
 
با اهلِ درد، همدل و همراه و همزبان
با اهلِ ظلم، سیره ی تو بود اقتدار
 
سر، هیچگه مقابل کس خَم نکرده ای
اِلّا مقابلِ خَمِ اَبروی تک سوار
 
با اینکه چند یوسف زهرا، ثناگویَت
بودی غریبِ شهر و غریبِ همه دیار 
 
آواره گشتی از همه جا، تا به کربلا 
آوار شد به جسمِ تو، تخریبِ آن مزار
 
قبل از فدا شدن، شده ای فانیِ حسین
مثلِ حبیب، کشته ی دلبر شدی دوبار 
 
آوار دیدی و اَثرِ نعلِ اسب، نَه
لب تشنه ماندی و نشدی ذبحِ نابِکار
 
جسمَت نماند روی زمین زیرِ آفتاب
رَاسَت نرفت بر سرِ نِی سوی هر دیار 
 
روزیکه از عراق به مُلکِ ری آمدی
گریان شدی بخاطرِ یک جمله، زار زار
 
قاتل که از حکومتِ ری، گندمی شنید 
تنها به وعده ای سرِ مولای ما برید
عمری‌ست سایه ات به سرم سیدالکریم
آقای جود و لطف و کرم سیدالکریم
داری ضریح و صحن و حرم سیدالکریم
در دست توست بال و پرم سیدالکریم
 
من جلد این حریمم و جایی نمی روم
در صحنتان مُقیمم و جایی نمی روم
 
آقاسلام، ای حرمت قبله گاه من
دلتنگ کربلایم و اینجا پناه من
بر گنبد و ضریح قشنگت نگاه من
شکر خدا که می گذرد سال و ماه من...
 
...در زیر سایه ی کرمت، ایهاالکریم
قربان جد بی حرمت، ایهاالکریم
 
اینجا شلوغ؛ خاک بقیع بی برو بیاست
اینجا چقدر زائر و آنجا چه بیصداست
اینجا رواق و ماذنه و گنبدِ طلاست
آنجا خراب و ساکت و ویران، پر از بلاست
 
وقتی میان صحن شما سینه میزنم
انگار بین کرببلا سینه میزنم
 
شبهای جمعه مرقدتان باصفاتر است
دل پر زده به کرببلا و کبوتر است
زهرا رسیده گوشه ی گودال و مضطر است
دعوا برای غارت و دزدیدن سر است
 
من گریه می کنم چقَدَر نیزه خورده است
عمامه ی به روی سرش را که برده است؟
 
آنقَدْر نیزه خورده، تنش زیر و رو شده
با چکمه ای که زد، بدنش زیر و رو شده
سنگی زدند بر دهنش، زیر و رو شده
با تیر و نیزه پیرُهنش زیر و رو شده
 
خنجر کجا، عقیق یمن... ساربان کجا
زینب کجا و خولی و شمر و سنان کجا...
امامزاده‌ی ری مُلک واجب التعظیم
سلام قبله‌ی شهرم، سلام عبدالعظیم 
 
سلامِ ما به حسینی‌ترین حسینیه
سلام بر حرمت اولین حسینیه
 
به کوریِ همه‌ی ابن‌سعدها دیدیم
نصیبِ آل حسن شد تمامِ گندمِ ری
 
از آن زمان که رسیدی به کشور زهرا
خوشا به مردم ایران  خوشا به مردم ری
 
من از کنار ضریحت به کربلا رفتم
که بوی سیب حسین است با تبسم ری
 
هوای مسلمیه داری و به یادم هست
صدای گریه کنان در شبِ تلاطم ری
 
نوشته‌اند که از روزگار غم دیدی
روایت است شما هم هزار غم دیدی
 
روایت است به نَقلی که ناله‌ها کردی 
حسین گفتی و رِی را تو کربلا کردی
 
غریبِ شهر  پُر از غربتِ مدینه شدی
روایت است که مسمومِ زهرِ کینه شدی
 
 تو زهر خوردی و آتش به سینه‌ات انداخت
به خاکِ رِی نه به خاکِ مدینه‌ات انداخت
 
شبیهِ جدِّ خودت شعله‌ور شدی آقا
غریب بودی و خونین‌جگر شدی آقا
 
شبیهِ جدِّ خودت نه که او شبیه نداشت
تو داشتی و شبیهت حسن ضریح نداشت
 
ضریح داری و  پیرِ کرم ندارد آه
هنوز جد غریبت حرم ندارد آه
 
نوشته‌اند مقاتل که سینه چاک شدی
تو زنده بودی و ای وای زیر خاک شدی
 
نصیب روضه‌ی تو روضه‌های دیرین شد
تو زنده بودی و دیدی که سینه سنگین شد
 
برای یاری تو هیچکس نمی‌آید
مکن دوباره تقلا، نفس نمی‌آید
 
دوباره رو به حسینت سلام کردی وای
تو دست و پا نزدی و تمام کردی وای
 
***
 
*در برخی از مقاتل آمده حضرت با جور و ظلم ؛ سرانجام زنده به گور و شهید می‌شوند. 
از بوستان فاطمه، عطر و شمیم داشت
با دوستان فاطمه، لطف عمیم داشت
 
خواندند اهل معرفت او را «نگین ری»
با آن‌که نام و شهرت «عبدالعظیم» داشت
 
از شهربند رنج و غم، آزاد می‌شود
هر کس که پاس بندگی آن حریم داشت
 
این یاس گلشن «حسن»، این عاشق «حسین»
با مهر و عشق و عاطفه عهدی قدیم داشت
 
گل‌واژۀ حدیث از آ‌ن لعل جان‌فزا
عطر بهار وحی و صفای نسیم داشت
 
از محضر سه حجّت معصوم فیض برد
یعنی که ره به چشمۀ فوز عظیم داشت
 
مثل کبوتران حرم‌خانۀ «رضا»
روحی در آستان ولایت مقیم داشت
 
شاگرد پاک‌باختۀ مکتب «جواد»
دستی پر از کرامت و طبعی کریم داشت
 
از پرتو هدایت «هادی» اهل بیت
راهی به آستان خدای رحیم داشت
 
ایمان خویش را به امامش ارائه کرد
با آن‌که جان روشن و قلب سلیم داشت...
 
طور تجلّی سه امام هُمام را
او درک کرده بود و مقام کلیم داشت
 
شب تا به صبح شعر «شفق» را مرور کرد
مرغ سحر که زمزمۀ «یا کریم» داشت
صبح صادق که می‌دمد دل من
سر خوش از بادۀ حضور شود
از تماشای جلوه‌زار پگاه
مثل آیینه غرق نور شود
 
نغمۀ آسمانی توحید
می‌شود در فضا طنین‌انداز
می‌پرد باز پلک دل که: خدا
کرده درهای آسمان را باز
 
می‌وزد از مناره عطر اذان
سمتِ این بارگاه نورانی
دل من با فرشتگان خدا
می‌پرد در فضای روحانی
 
به نماز ایستاده مُلک و مَلَک
اقتدا می‌کنم به حضرت او
جانم از شوق دوست سرشار است
دلم از گرمی محبّت او
 
آسمان و زمین به وقت قنوت
با من «أمّن یجیب» می‌خواند
فارغ از خویش و فارغ از عالم
دل من از حبیب می‌خواند
 
بیشتر از همیشه صحن و رواق
از شمیم حبیب سرشار است
حرمش بوی کربلا دارد
بس‌که از عطر سیب سرشار است
 
رنگ و بوی حسین را دارد
فطرت پاک او اگر حسنی‌ست
از فروزنده گوهرش پیدا‌ست
که تبار عقیق او یمنی‌ست...
 
در مدارش به گردش آورده‌ست
آفتاب وِلا سه اختر را
قدر او، حُرمت دگر بخشید
«حمزه» و «طاهر» و «مطهّر» را
 
از سه خورشید، نور می‌گیرد
حرم با شکوه این وادی
حجّت هشتم و امام نهم
وز عنایات حضرت هادی
 
طائر پر شکستۀ ‌دل من
شده عمری کبوتر حرمش
مهرش از جان ما مبادا دور
وز دل ما جدا مباد غمش
ای آفتاب فاطمه، در شهر ری مقیم
ری طور اهل دل، تو در آن موسِیِ کلیم
صحنت مطاف جان، حرمت جنّة النّعیم
عبد عظیم خالق بخشندۀ عظیم...
 
صَلّی عَلی جَلالِکَ یا سَیّدُ الکریم
 
ای مهرت آفتاب درخشان هر دلی
فرزند فاطمه، خلف مرتضی علی
مرآت جان به نور جمال تو منجلی...
تو کیستی که گفته ولی اللّهت، ولی
 
ای رتبه‌ات به نزد ولیّ خدا عظیم
 
ای از زمین ری جلواتت بر آسمان
نام تو چون ائمّۀ اطهار جاودان...
آورده سر فرود به خاک تو آسمان
هر بامداد و شامگهان بر مشام جان
 
بوی بهشت آورد از تربتت نسیم
 
تو سیّد الکریم و کرامت تبار تو...
دامان سبز ری شده باغ و بهار تو
بار علوم ریخته از شاخسار تو
باشد بهشت قرب الهی مزار تو
 
با مهر تو ز آتش دوزخ مرا چه بیم!
 
بوی حسین می‌دمد از خاک این مزار
یا کربلا به دامن ری گشته آشکار...
قبر تو کعبۀ دل خوبانِ روزگار
جدّ مطهّر تو قسیم بهشت و نار
 
مهر تو نیز جنّت و قهرت بود جحیم...
 
صحن مطهّرت به زمین عرش دیگر است...
همسایۀ تو زادۀ موسی بن جعفر است
جاری ز چشمه‌های علوم تو کوثر است
تا قبّۀ طلات به ری سایه‌گستر است
 
بر ری سزد که رشک برد جنّةُ النّعیم...
 
...در شهر ری غریبی و با خلق آشنا
از ما همه تضّرع و عجز، از تو اعتنا
زیبد امام عصرِ تو گوید تو را ثنا
با جملۀ مبارک «اَنتَ ولُّینا»
 
خطّ تو خطّ نور و صراط تو مستقیم...
نام گرامی‌اش اگر عبدالعظیم بود
عبد خدای بود و مقامش عظیم بود
 
گر از کرامتش همه کس فیض می‌برد
از نسل خاندان امامی کریم بود
 
عطر حدیث آل رسول از لبش چکید
در مکتب فضیلت و تقوا فهیم بود
 
تنها نبود پیک خوش‌الحان باغ عشق
پرهیزگار و عابد و زاهد، حکیم بود
 
آموخت درس بندگی از اهل‌بیت نور
محبوب پیشگاه خدای علیم بود
 
غیر از خدا نداشت نیازی به هیچ‌کس
در عمر خویش صاحب طبعی سلیم بود
 
لبخند مهربانی و گرمش چو آفتاب
دست نوازشی به سر هر یتیم بود
 
گل‌سیرتان عشق به مدحش سروده‌اند
اخلاق او لطیف‌تر از هر نسیم بود
 
پیوسته او به منزل مقصود می‌رسید
زیرا صراط زندگی‌اش مستقیم بود
 
هفتاد و نُه بهار ز عمرش گذشت و باز
در سایۀ امید و ولایت مقیم بود
 
پروانۀ بهشت به دستش دهد خدا
هر کس که زائر حرم این کریم بود
 
هر کس که رو نمود بر این آستانه گفت
این بوستان عشق، بهشتی‌شمیم بود
 
عبد حقیرِ اوست «وفایی» اگر چه باز
دل در جوار حضرت عبدالعظیم بود
اینجا دیار گریه کن ها از قدیم است
دولت سرای حضرت عبدالعظیم است
صاحب لوای این حرم شاهی کریم است
تنها پناه بی پناهان این حریم است
 
با لطف این آقا گدا عبد خدا شد
هرسائلی در این حرم حاجت روا شد
 
بوی حسن دارد ضریح دل ربایش
قربان رنگ سبز این گلدسته هایش
اینجا غمی دیرینه دارد گریه هایش
این سرزمین خیلی گران باشد بهایش
 
این خاک را وعده به یک نامرد دادند
داغ حسین را بر دل زهرا نهادند
 
شبهای جمعه نیمه شبها تا سپیده
بر روی اسرارش خدا پرده کشیده
از راه می آید زنی قامت خمیده
لب میگذارد روی حلقوم بریده
 
فریادهای یا بنی پا بگیرد
حیدر بیاید بازوی زهرا بگیرد
 
روضه نمیخواهد تنی که سر ندارد
قربان آن آقا که انگشتر ندارد
یک تکه ای سالم همه پیکر ندارد
جایی برای بوسه ی مادر ندارد
 
گیسوی خود را ریخته روی گلویش
مادر بود اینگونه شکل گفتگویش
 
گوید بنیّ یا بنیّ یا بنیّ
برخیز آمد مادرت زهرا بنیّ
دیدم خودم در عصر عاشورا بنی
افتاده بودی زیر دست و پا بنیّ
 
من بی وضو موی تو را شانه نکردم
حالا به دنبال سرت باید بگردم
 
از تشنگی لبهای عطشانت به هم خورد
ترکیب ابروها و چشمانت به هم خورد
از شدت ضربه دو دندانت به هم خورد
آیه آیه نذر قرآنت به هم خورد
 
راه تو را در گودی گودال بستند
بر پیکر تو نیزه ها را می شکستند
ای بلندای عشق قامت تو
ای سلام خدا به ساحت تو
 
خاک بوس سیادت تو زمین
جایگاهت ولی به عرش برین
 
آسمانی ترین مسافر  خاک
قدرو شان تو کی شود ادراک
 
ای ذراری حضرت زهرا
بنده با ارادت زهرا
 
افتخارت همین بس ای والا
باشی از نسل سیدالنجبا
 
بسکه بودی تو فاطمه سیرت
مصطفایی منش علی صولت
 
در سماوات چون ستاره شدی
تو اباالقاسمی دوباره شدی
 
نور توحید در نگاهت بود
تربت عشق سجده گاهت بود
 
ذکر تحلیل با تکان لبت
چشمه نور در نماز شبت
 
ای هدایت گر هدایت ها
راوی صادق روایت ها
 
بسکه در عشق مستدامی تو
دست بوس چهارامامی تو
 
تالبت عرضه ای ز دین کرده
معرفت پیش تو کم آورده
 
اعتقادت زبسکه بنیادیست
صله اش لطف حضرت هادیست
 
بهر تحصین تان بگفت آقا
انت انت ولینا حقا
 
تو غرور اصالتی منی
حسن محضی حسین در حسنی
 
آبرودار خاک مایی تو
صاحب ملک خون بهایی تو
 
توصفابخش دین و آیینی
عزت سرزمین باکینی
 
ملک ری از تو آبرو دارد
پای توهست خویش بگذارد
 
چه بگویم زقدر والایت
چه بگویم ز شان عظمایت
 
وصفت این بس ز بس عظیمی تو
حضرت سیدالکریمی تو
 
شاهزاده گدای خود دریاب
رهگذر خاک پای خود دریاب
 
پیرمرد عصا به دست حجاز
یک نظر سوی خاکیان انداز
 
قبلۀ خاک ما شده حرمت
چشم امید ماست بر کرمت
 
هر دمی از زمانه دل گیرم
راه صحن تو پیش می‌گیرم
 
ای قرار دل هوایی من
مرهم زخم کربلایی من
 
ای به دل دادگان تو نورعین
ای نگار همیشه شکل حسین
 
کوی تو رنگی از خدا دارد
خاک تو بوی کربلا دارد
 
ای فرستادۀ رسول الله
جانب خون بهای ثارالله
 
تویی آن یار بی قرین دلم
هر شب جمعه همنشین دلم
 
با علی عهد عشق بستی تو
سفره‌دار کمیل هستی
 
بشنو این درد دل ز نوکر خود
نوکر بی قرار و مضطر خود
 
چه بگویم که قوم نامردان
ملک ما را فروختند چه گران
 
قلب ام‌الائمه آزردند
تا ابد آبروی ما بردند
 
وای بر ما بر سرشک دو عین
قیمت خاک ماست خون حسین
 
آری این است با تو درد دلم
تا قیامت ز مادرت خجلم
 
تحفه‌ای می‌دهی که هدیه کنم
کمکم کی کنی که گریه کنم
 
حق بده گر ز غصه دل خونم
قدر یک عمر گریه مدیونم
 
گر که نقشم بر آب شد تو ببخش
گر که شادی خراب شد تو ببخش
 
حرمت گر چه کربلا باشد
کربلا، کرب و البلا باشد
 
کی در این جا سری بریده شده؟
معجری از سری کشیده شده؟
 
کی در این جا عطش جگر سوزاند؟
جگر یک پدر، پسر سوزاند؟
 
باورم نیست شور و زمزمه را
کربلای بدون علقمه را
 
کربلا دیدنیست با یاسش
با دو گلدسته‌های عباسش
 
حاجتی دارم از تو شاه کریم
حضرت عشق واجب التعظیم
 
خواهش سائلت ادا فرما
خاک من خاک کربلا فرما
با گنبدت قشنگ شده آسمان ما
کهف حصین توست همیشه امان ما
مهمان شهرما شدی و میزبان ما
یاسید الکریم فدای تو جان ما
 
دارالسلام سوختن ما شدی بس است
اصلا همینکه هموطن ما شدی بس است
 
صحنت بهشت ما شد و جنت نشین شدیم
ما سنگهای خاره کنارت نگین شدیم
هفته به هفته راهی این سرزمین شدیم
از لطف آنچنانی تو اینچنین شدیم
 
که سائل و غلام حسینیم تاابد
بیتاب صبح و شام حسینیم تاابد
 
اوقات شرعی تو ز اوقات کربلاست
ساعات تو تداعی ساعات کربلاست
خیری که داده ای تو ز خیرات کربلاست
یعنی مقام تو ز مقامات کربلاست
 
سرمست ازین شراب پیاپی شدیم ما
چون کربلایی سفر ری شدیم ما
 
اینجا کسی برای سرت خنجری نبرد
عمامه و عبای تورا لشگری نبرد
نامردی از سر حرمت معجری نبرد
از دست و پای دختر تو زیوری نبرد
 
از خیمه ی تو آتش و دودی هوا نرفت
یک سم اسب هم روی جسم شما نرفت
از فیض این حرم چقدر با صفاست ری
سر منشأ تلألؤ نور خداست ری
فرموده اند شعبه ای از کربلاست ری
اصلا بگو نگین سلیمان ماست ری
 
مبهوت این سخاوت و لطف و کریمی ام
با این وجود حضرت عبدالعظیمی ام
 
بوی بهشت کرب وبلا دارد این حریم
دلهای انبیا به سرای تو شد مقیم
مشهد هوای مکه و حج دارد از قدیم
شد کربلای ما فقرا سیدالکریم
 
از لحظه ای که عالم و آدم شده درست
بار کرامت حسنی روی دوش توست
 
بیگانه ایم با همه ای آشنای ما
شاید گرفت در حرمت ربنای ما
کاری بکن به جان عزیزت برای ما
ارباب پس چه شد سفر کربلای ما
 
آقا نظر کنید که همسایه آمده
دریای لطف نوکر بی مایه آمده.
 
وقتی دلم میان حرم پر ز آه شد
ناگه بساط گریه ی من رو به راه شد
اشکی چکید, نذر غریبی شاه شد
در پیش چشم من همه جا قتلگاه شد
 
خواهر به گریه خسته و بدحال آمده
با مادرش حوالی گودال آمده
 
شمر لعین و تیغ برهنه سر حسین
در لا به لای آن نفس آخر حسین
تازه سنان مست رسیده بر حسین
سر را برید و پا نشد از پیکر حسین
 
تا آن لعین ز پیکر آقا بلند شد
دیگر صدای گریه ی زهرا بلند شد
گاهی مسیر عشق طولانی و باریک است
این راه, پر پیچ و خم است و غرق تشکیک است
دنیای شهر من اگرچه گاه تاریک است
احساس من این است که خورشید نزدیک است
 
هر چند تا خورشید راهی دور را دارم
در شهرم اما شعبه ای از نور را دارم
 
با اینکه از این خاک هستم اهل ایرانم
در خانه ام بر خوان آل الله مهمانم
عمریست زیر دین سلطان خراسانم
در شهر تهران نیز این را خوب می دانم
 
روزی خور لطف حضور یک کریمم من
چون میهمان خوان شاه عبدالعظیمم من
 
ما از شراب گندم این خطه مِی داریم
از این شراب ناب, مستی ها ز پی داریم
دیگر هوای جنت و فردوس, کی داریم؟
وقتی جنانی را نهان در خاک ری داریم
 
درّی ز دریای ولا را در صدف داریم
یکجا مدینه, کربلا, مشهد, نجف داریم
 
همسایه زیر سایه ات عمریست آرامم
از کودکی جلد تو و این دانه و دامم
با آب سقا خانه هایت تر شده کامم
شب های جمعه در حریمت گرم احرامم
 
شب های جمعه روضه دار اهل تهرانی
با زائران یا نور یا قدس می خوانی
 
عبدالعظیمی و تو را تعظیم, مرسوم است
هر کس که منکر شد تو را از فیض محروم است
اوج مقاماتت برای شیعه معلوم است
در ذیل اوصاف تو تصدیقات معصوم است
 
با چار معصوم زمانت همنفس بودی
بعد از امامانت برای شیعه بس بودی
 
تو کیستی که از سراپایت خدا جاریست
در غربت نام تو حسّی آشنا جاریست
در گلشن جود تو عطر مجتبی جاریست
در هر سلام زائرانت کربلا جاریست
 
ما را به سمت کربلا چشم تو راهی کرد
باب محرم را تو بر ما باز خواهی کرد
تا که پایم به این حرم وا شد
غصه از روی سینه ام پا شد
درد بی دردی ام مداوا شد
طبع خشکیده ام شکوفا شد
 
فصل تنهایی ام دگر طی شد
وطن مادری من ری شد
 
پیش پای تو سر نمیخواهم
جز دلی دربدر نمی خواهم
به منی که جگر نمی خواهم
میدهی هر قدر نمی خواهم
 
جرأت پر زدن به من دادی
بسکه عشق حسن به من دادی
 
حسنی هستی و کرم داری
خوشبحالت که تو حرم داری
چه قدر عزت و حشم داری
نکند از درت برم داری!
 
میروم بی تو رو به حیرانی
ملجأ مردمان تهرانی
 
نامت عبدالعظیم آقا جان
لقبت هم کریم آقا جان
همگی از قدیم آقا جان
با تو همسایه ایم آقا جان
 
سایه ات مستدام همسایه
شخص عالی مقام همسایه
 
شب جمعه در ازدحام حرم
شده ام خم به احترام حرم
زندگی ام شده به نام حرم
پرچم سبز روی بام حرم
 
آبروی تمام “ایران” است
نفس تازه ای به هر جان است
 
داده ام در هوای تو پر را
میدهم پای تو تن و سر را
میزنم حرف های آخر را
ناله های غریب مادر را
 
ما شنیدیم از دل صحنت
جان به قربان سفره ی پهنت
 
بانی روضه های مسلمیه
گریه های عزای مسلمیه
اشک جاری به پای مسلمیه
سوز و ساز صدای مسلمیه
 
حرمت پاتوق حسینی هاست
حرمت مثل کربلا زیباست
 
حرف کرببلاست یاالله
روضه هایی به پاست یا الله
این سری که جداست یاالله
سر ارباب ماست یاالله
 
بر سر نیزه هاست هجده سر
قد زینب شده است کوته تر
 
تا که او را نشانه میکردند
سنگ ها را روانه میکردند
گریه اش را بهانه میکردند
قسمتش تازیانه میکردند
 
تازیانه , به روی یک خواهر
تازیانه… مدینه… یک مادر
ای آنکه زیباتر ز پرواز نسیمی
باخاکِ زیرِ پای خود هستی صمیمی
مثل حسن تفسیر ذکر ِ «یاکریمی»
مشهور در عالم به شاه عبدالعظیمی
 
بوی حسن می آید از صحن وسرایت
تعظیم دارد سبزیِ گلدسته هایت
 
با چشم هایِ خود گره وامی کنی تو
می آیی و در عشق , غوغا می کنی تو
با مقدمت این چشمه , دریا می کنی تو
«ری» را حسینیة زهرا می کنی تو
 
ما تاقیامت خاک بوسِ این حریمیم
مدیونِ احسان ِ تو آقایِ کریمیم
 
عبدالعظیمی عاشقِ پروردگاری
بر آستانِ قربِ حق سر میگزاری
این جمله بس باشد ز اوصافِ تو آری
«تو مُهرِ تأیید از امامِ خویش داری»
 
از بسکه زیبا عهد با دلدار بستی
الحق زیارانِ امامِ هادی هستی
 
مارا تو از دستان غم آزاد کردی
از خاک نفرین گشتة ما یاد کردی
در خاک ِ ری کرببلا ایجاد کردی
این سرزمین را تو حسین آباد کردی
 
بی شک تورا زهرا فرستاده به ایران
مدیون تو هستیم وآقای خراسان
 
خیلی در این وادی کنارت گریه کردیم
با نوکران بی قرارت گریه کردیم
هر مسلمیه در جوارت گریه کردیم
سینه زنان دورِ مزارت گریه کردیم
 
شاید تسلایِ دل مادر نماییم
شاید که از شرمندگی ها در بیاییم
 
صحن وسرای تو دیارِ گریه کن هاست
هرگوشه از صحنت مزارِ گریه کن هاست
صحنت شبِ جمعه قرارِ گریه کن هاست
چون مادری در انتظارِ گریه کن هاست
 
دلداده و سرگشته ایم الحمدلله
مایارِ مادر گشته ایم الحمدلله
 
با یک سلام از کویِ تو پرباز کردیم
تاگوشة صحنِ حسین پرواز کردیم
سیر و سلوکِ عاشقی آغاز کردیم
مانند فطرس بر ملائک ناز کردیم
 
راه رسیدن تا خدا تنها حسین است
زیباترین ذکر لبِ زهرا حسین است
 
شبهایِ جمعه گریه آب و رنگ دارد
پیراهنی که جا صدها چنگ دارد
مادر شکایت ها زروز جنگ دارد
گوید چرا رویِ تو جای سنگ دارد
 
گوید مرا با روضه هایت پیر کردی
مثل خودم زیرِ لگدها گیر کردی
 
مانند من ترکیب ِ ابرویت بهم ریخت
باهر تکان ضربه گیسویت بهم ریخت
خوردی زمین ووضع پهلویت بهم ریخت
آتش گرفتی حالت رویت بهم ریخت
 
خیلی شبیه مادرت زهرا شدی تو
آشفته گیسو زیرِ دست وپا شدی تو
 
بر نیزه ها و نیزه دارِ پست لعنت
بر آنکه راهِ حنجرت را بست لعنت
با هر تکان خیزران زینب زمین خورد
از تشت و افتاد وسرت بالب زمین خورد
ری قبله گشته با حرم سیدالکریم
عزت گرفته با قدم سیدالکریم
عقده گشای قبر خراب حسن شده
صحن و سرای محترم سیدالکریم
عیسای شهر ما نفسش مجتبایی است
اعجازها نموده دم سیدالکریم
از کودکی شفای مرا مادرم گرفت
وقت نماز با قسم سیدالکریم
در روز حشر هم همگی قد علم کنیم
در زیر بیرق و علم سیدالکریم
هر کس که پیر گریه شده از غم حسین
سیراب گشته با کرم سیدالکریم
 
بیهوده نیست خیل گدا دارد این حرم
حال و هوای کرببلا دارد این حرم
 
عبدالعظیم آمد و عبد خدا شدیم
با عشق اهل بیت همه آشنا شدیم
دنیا و آخرت همه ی فخر ماست این
شکر خدا که بر سر کویش گدا شدیم
چون ریشه های پرچم سبزش بدست باد
در هر طواف زائر کرببلا شدیم
دانی زچیست این همه شان و مقام او
دانی ز چیست ریزه خور این سرا شدیم
فرمود امام شیعه (( انت ولینا ))
عبدالعظیم ما همه از تو رضا شدیم
 
بیهوده نیست خیل گدا دارد این حرم
حال و هوای کرببلا دارد این حرم
 
اینجا چونان ملائکه در رفت و آمدیم
مهمان خانواده ی آل محمدیم
پای ضریح حضرت طاهر مدینه ایم
پای ضریح حضرت حمزه به مشهدیم
معصوم گفته بر در دیوار این حرم
ما عطر سیب از حرم کربلا زدیم
عشاق این دیار همه گریه کن شدند
ما هم به این امید در این خاک آمدیم
مدیون مهربانی زهرا شدیم ما
ممنون این همه کرم و لطف بی حدیم
جامانده ایم از سفر کربلا ولی
در این دیار بر همه عالم سرآمدیم
شب های جمعه گریه کنان کنج آن حرم
انگار صحن کرببلا رو به گنبدیم
 
بیهوده نیست خیل گدا دارد این حرم
حال و هوای کرببلا دارد این حرم
 
ای شاه سر بریده عزیز خدا حسین
این سرزمین گرفته شمیم تو را حسین
با هر سلام در حرم سید الکریم
پر می کشیم تا حرم کربلا حسین
این خاک بوی خون گلو را گرفته است
این سرزمین برای تو شد خون بها حسین
مقتل نوشته روی تنت پا گذاشتند
در زیر دست و پا ، زده ای دست و پا حسین
مقتل نوشته پیکر تو نرم گشته بود
با هر نسیم جسم تو شد جابجا حسین
مقتل نوشته ضربه به پهلوی تو زدند
حتما” شبیه مادرتان بی هوا حسین
مقتل نوشته راس تو را بد بریده اند
چون از جلو بریده نشد از قفا حسین
هر ضربه را برای رضای خدا زدند
شمشیر، نیزه، سنگ و حتی عصا حسین
اینجاست خاک ری وَ ملقب به کربلاست
خیلی گران تمام شده ، مُلک خون بهاست
هرگوشه زین دیار اگر هیئتی بپاست
پشت قباله و سندش یک سر جداست
 
زان روز که معامله شد سرزمین ما
ری نیست نام آن و شده وادی البکاء
 
ازآن به بعد فاطمه (س) زین خاک رو گرفت
این سرزمین به گریه عشاق خو گرفت
آنقدر گریه شد که کمی شستشو گرفت
از خانه امام حسن (ع) آبرو گرفت
 
اوضاع را امام حسن (ع) رو به راه کرد
زهرا (س) دوباره جانب ایران نگاه کرد
 
عبدالعظیم آمد و عبد خداشدیم
با عشق اهل بیت دگر آشنا شدیم
همسایه عزیز دل مجتبی شدیم
درهر طواف زائر کرب و بلا شدیم
 
پیچیده باز در حرم یار عطر سیب
صلی علی الحسین و صلی علی الغریب
 
یا ذالکرم عزیز حسن (ع) سید الکریم
امشب زنام توست سخن سید الکریم
پرده زرخ کنار بزن سیدالکریم
سر می نهم به پای تو من سیدالکریم
 
گریه میان صحن شما مستی آور است
با گریه در حریم حسینی برابراست
 
پرمی کشیم از حرمت محضر حسین(ع)
پرواز می کنیم به دور سر حسین(ع)
عمری شدیم با مدد خواهر حسین(ع)
شبهای جمعه هم نفس مادر حسین(ع)
 
فریاد یا بُنَیَ به گوش همه رسید
با قد خم به کرب وبلا فاطمه (س) رسید
 
فریاد می زند پسرمن سرت کجاست
قدت رشید بود بگو پیکرت کجاست
جای لبش که هست ولی خواهرت کجاست
سیمین گلو عزیز دلم حنجرت کجاست
 
خنجر که کند شد اثرش این گلو شود
مانند گیسوان سرت مو به مو شود
اشعار وفات حضرت عبدالعظیم حسنی
از بس که چون آبا و اجدادت کریمی
حاج جواد مقدم
ای آفتاب فاطمه، در شهر ری مقیم
حاج سعید حدادیان
ای آفتاب فاطمه، در شهر ری مقیم
حاج حسین طاهری
اینجا دیار گریه کن ها از قدیم است
حاج محمد حسین حدادیان
اینجا دیار گریه کن ها از قدیم است
حاج حسین طاهری
اینجا دیار گریه کن ها از قدیم است
حاج سید مهدی میردامادی
ای بلندای عشق قامت تو
حاج حسین سازور
با گنبدت قشنگ شده آسمان ما
حاج منصور ارضی
گاهی مسیر عشق طولانی و باریک است
حاج حسین طاهری
ای دلنواز, دلبرم ای سیدالکریم
حاج حسین طاهری
ای آنکه زیباتر ز پرواز نسیمی
حاج حسین طاهری
ای آنکه زیباتر ز پرواز نسیمی
حاج منصور ارضی
هان ای کریم ابن الکریم یا حضرت عبدالعظیم
حاج حسین طاهری
اینجاست خاک ری وَ ملقب به کربلاست
حاج حسین سازور
کریم مدینه ، مولا تسلیت
حاج میثم مؤمنی نژاد

انتقادات و پیشنهادات