باز دل شکسته‌ام نوای دیگر آوَرَد

باز دل شکسته‌ام نوای دیگر آوَرَد 
پرده‌ی بهتری زند، سرود خوش‌تر آورد 
لَئالی کلام را، ز طبع من برآورد 
مگر ثنای فاطمه، دخت پیمبر آورد
 
که آگه از مقام او، کسی بجز اله نیست   
نسیمِ درک و عقل را، در این حریم راه نیست
 
ماه جمادی آید و ز خُرمی خبر دهد 
جمادْ را ندیده کَس، گل آورد، ثمر دهد 
به بیستمین صباح آن امید بر بشر دهد 
به زندگانی بشر تجلیِ دگر دهد 
 
در این خجسته صبح‌دم داده خدای ذوالعَطا   
به یا و سین و طا و ها، کوثر و قدر و هل اتی'
 
خدیجه! ای ز درد و غم به جان رسیده! غم مخور 
خدیجه! ای ز دشمنان طعنه شنیده! غم مخور 
خدیجه! گر قبیله‌ات از تو بریده غم مخور 
خداست یار و مونست، ز هر پدیده غم مخور 
 
لطف خداست یاورت، محمد است همسرت    
بهتر از این چه می‌شود که فاطمه است دخترت
 
خدیجه! ای که از خدا فاطمه را گرفته‌ای
چه کرده‌ای که این مقام را فرا گرفته ای
ز هست و نیستت چو دل بهر خدا گرفته‌ای 
هزارها برابر از خدا جزا گرفته‌ای
 
خدیجه! دیده روشن از فروغ نور دیده‌ات    
باد مبارک از خدا مَقدم نو رسیده‌ات
 
دایره‌ی وجود را مرکز و محور آمده 
محیط لطف و جود را جوهر و گوهر آمده 
ولیّ ممکنات را مَحرم و همسر آمده 
رسول کائنات را دختر و مادر آمده 
 
چه دختری که هستیِ جهان بُود ز هست او    
رسول حق به امر حق بوسه زند به دست او
 
فاطمه‌ای که عقلِ ما، ماتِ عبادتش بُوَد 
نقش به چِهرِ دوستان، مُهر ارادتش بُود 
همسری علی نهایت سعادتش بُود 
لیله‌ی قدر اولیا شامِ ولادتش بُود 
 
ثبت شد از ولادتش بقای نسل احمدی 
یافت بقا ز نسل او شریعت محمدی
 
فاطمه‌ای که حق بر او عَرضِ سلام می‌کند 
ادای ذکر نامِ او به احترام می‌کند 
کسی که پیش پای او پدر قیام می‌کند 
بر درِ خانه‌اش سلام، صبح و شام می‌کند 
 
شرف ببین که خانه‌اش بُرده سَبَق ز طور هم    
حیا ببین که پوشد او چهره‌ی خود ز کور هم
 
فکر کسی نمی‌رسد به ساحت جلال او 
جلال حق جلال او، جمال حق جمال او 
تربیت سلاله‌اش نمونه ی کمال او 
سلام حق به او و باب و مام و زوج و آل او 
 
که هستی تمام ماسوا بُود ز هستشان    
نظام ملک خویش را داده خدا به دستشان
 
فاطمه‌ای تو بازگو فلسفه حیات را 
ساخته جِدّ و جَهدِ تو سفینة النجات را 
زنده نگاه داشتی "و آتوُ الزّکو'ة" را 
"حَیّ علی الفلاح" را "حَی علی الصلاة" را 
 
مزرعه‌ی عفاف را ز اشک، آب داده‌ای 
به بانوان ز شرم خود درس حجاب داده‌ای
 
ای که خدای بی مَثل به کوثرت مثال زد 
دم از جلال و قدر تو قادر ذوالجلال زد 
نبی ز مُهر بِضعَتی به سینه‌ات مدال زد 
حلقه به باب خانه‌ات دست علی و آل زد 
 
یافته است پرورش خون خدا ز شیر تو    
شیر خدا به مرتبت، نذیر تو بشیر تو
 
به حُسن تو که می‌کند جلوه‌گر آفتاب را 
به اشک تو که بِشکند قیمت دُرّ ناب را 
به کوی تو که از دلم ربوده صبر و تاب را 
عرض سلام کرده و منتظرم جواب را
 
دریغ از جواب ما به خاطر خدا مکن    
دست توسل مرا ز دامنت جدا مکن
 
فاطمه‌ای زلطف تو، قعودِ ما، قیامِ ما 
دوستی‌ات قبولیِ صلو'ة ما، صیام ما 
نام تو و حسین تو سرودِ ما، کلامِ ما 
نثار قبر مخفی‌ات درود ما، سلام ما
 
به یادِ درد و داغ‌ها که بُد گواهِ صبر تو
هنوز گریه می‌کند علی کنار قبر تو
 
تویی که از وجود تو، مدح کند خدای تو
تویی که فیض وحی را تازه کند صدای تو
تویی که گفت مصطفی، جان پدر فدای تو
منم غلام و چاکر و سلاله و گدای تو
 
نام تو بر لبم بُوَد، مِهر تو مذهبم بُوَد
"مؤیدم" که بر درت چهار منصبم بُوَد
11
0
موضوعولادت | مدح حضرت زهرا (سلام الله علیها) | حضرت زهرا (سلام الله علیها)
گریز
شاعرسید رضا موید خراسانی
قالبمربع ترکیب
سبک پیشنهادینامشخص
زبانفارسی
اشعار مرتبط با این شعر و مناسبت