یکی گفتاحسین افتاد و دوران شد به کام

یکی گفتاحسین افتاد و دوران شد به کام 
ما یکی گفت از می عشرت لبالب گشت جام ما
 
یکی گفتا نمایم در میان بحر خون غرقش 
یکی گفتا شکافم از دم تیغ جفا فرقش
 
یکی گفتا میان آفتاب اندازمش در خون 
یکی گفتا نمایم از بدن پیراهنش بیرون
 
یکی گفتا برم انگشت او از بهر انگشتر 
یکی گفتا نمایم قطع دستش بهر بند زر
 
یکی گفتا کشم از خیمه طفلان حزینش را 
یکی گفتا کشم از بستر تب عابدینش را
 
یکی گفتا نشان تیر سازم قد دلجویش 
یکی گفتا که بشکافم ز نوک نیزه پهلویش
 
یکی گفتا که هست او در شجاعت ثانی حیدر 
یکی گفتا ندارد طاقت از داغ علی اکبر
 
یکی گفتا نباشد آسمان را تاب شمشیرش 
یکی گفتا غم عباس بنموده زمین گیرش
 
یکی گفتا کنم نرم استخوانش از سم مرکب 
یکی گفتا بلی در پیش چشم خواهرش زینب
 
یکی گفتا علی کو تا کشد در قبله پایش را 
یکی گفتا کجا زهرا که بندد چشم‌هایش را
 
رقم گر بعد از این خواهی چنین زد شرح این غم را 
بسوزی جودیا در آتش غم جان عالم را
18
0
موضوعقتلگاه امام حسین (علیه السلام) ، کربلا و کاروان
گریزمصائب امام حسین (علیه السلام) ، کربلا و کاروان
شاعرعبدالجواد جودی خراسانی
قالبمثنوی
سبک پیشنهادیروضه
زبانفارسی
اشعار مرتبط با این شعر و مناسبت