گرچه اندر هیچ عهدی دل زمانی شاد نیست

گرچه اندر هیچ عهدی دل زمانی شاد نیست 
لیک اینسان محنت و غم هیچکس را یاد نیست
 
تا نفس باقیست ای دل ناله و فریاد کن 
چون اجل آید مجال ناله و فریاد نیست 
 
خاک عالم را اجل بر صرصر بیداد داد
داد از این بیدادگر کورا بجز بیداد نیست 
 
بوستانی کاندر او بودی بسی شمشاد و سرو 
بر لب جویش کنون یک سرو یک شمشاد نیست 
 
چرخ اگر بنیاد هستی را براندازد ز دهر 
هیچ جای شکوه از این چرخ بی‌بنیاد نیست 
 
آن چنان آتش که دهر افروخت اندر کربلا 
داغ ما را جای مرهم تا صف میعاد نیست
 
حنجر خشک حسین و خنجر شمر لعین 
چون نسوزد دل از این غم آهن و فولاد نیست 
 
گر جوانان وطن یکباره ترک جان کنند
قیمت یک تار موی اکبر ناشاد نیست 
 
گر هزاران حجله را سازد سیه پوش آسمان 
تیره‌تر از حجله گاه قاسم داماد نیست 
 
شد ز مهد ناز بس کودک به مهد خاک لیک 
حلق طفلی چاک چاک از ناوک بیداد نیست 
 
هست در هر سلسله بیماری اما دوستان 
بسته زنجیر کین چون حضرت سجاد نیست 
 
بوده اندر هر زمان بس زن به محنت مبتلا 
همچو زینب غم نصیبی هیچ کس را یاد نیست 
 
غرق بهر غم بسی اما چو جودی دیگری 
غرق دریای الم در کشور ایجاد نیست
2
0
موضوععاشورا امام حسین (علیه السلام) ، کربلا و کاروان
گریزمصائب امام حسین (علیه السلام) ، کربلا و کاروان
شاعرعبدالجواد جودی خراسانی
قالبغزل
سبک پیشنهادینوحه
زبانفارسی
اشعار مرتبط با این شعر و مناسبت