گرفته بر سر دامن سر جوانش را

گرفته بر سر دامن سر جوانش را
و داده است ز کف طاقت و توانش را
 
برای این‌ که پدر را پسر صدا بزند
پدر گرفت دمی خون در دهانش را
 
صدای خنده‌‌شان تا رسید نفرین کرد
ز آه سینه‌ی خود جمع دشمنانش را
 
خلیل وعده نمود و پس از هزاران سال
حسین آمد و پس داد امتحانش را
 
دوباره حرف علی! کوچه باز شد این‌بار
کشاند تا وسط دشت عمه جانش را
 
مردّد است که تا خیمه‌ها که را ببرد
تن جوانش را ...  یا  قد کمانش را ؟
::
وساعتی پس از‌این روی نیزه خواهدگفت
مؤذن حرم کربلا اذانش را
47
0
موضوعشهادت حضرت علی اکبر (علیه السلام)
گریز
شاعرمحمد حسن بیات لو
قالبغزل
سبک پیشنهادینامشخص
زبانفارسی
اشعار مرتبط با این شعر و مناسبت