چرا افتاده ای ای جانم به قربانت

چرا افتاده ای ای جانم به قربانت 
ز جای خیز که بیرون برم ز میدان 
 
ز جای خیز که زخم تنت فراوان است 
برهنه جسم تو و آفتاب سوزان است 
 
ز جای خیز برم سوی خیمه پیکر تو 
که انتظارتو دارد سکینه دختر تو 
 
نمی‌کنی ز چه رو سوی خیمه از احسان 
مگر نمی‌شنوی آه‌وناله‌ی طفلان 
 
ز جای خیز که ترسم مقابل زینب 
به جسم پاک تو تا زند کوفیان مرکب 
 
ز جای خیز و رخ از آب دیدگان تر کن 
کفن به کشته پاک علی‌اکبر کن 
 
گمان مبر که من امروز داغ‌دار توأم 
که یادگار ز جد بزرگوار توأم 
 
ز بعد این‌همه خدمت گر آبرو دارم 
ز حضرت تو من امروز آرزو دارم
 
که بار دیگرم از لطف غم‌گسار شوی 
زجای خیزی و بر پشت من سوار شوی 
 
مده تو جودی از این بیش شرح این غم را 
که سوخت آتش غم جان خلق عالم را
4
0
موضوعشهر کربلا ، بین الحرمین و... | شهر کربلا ، بین الحرمین و... امام حسین (علیه السلام) ، کربلا و کاروان | اماکن شریف
گریز
شاعرعبدالجواد جودی خراسانی
قالبمثنوی
سبک پیشنهادینوحه
زبانفارسی
اشعار مرتبط با این شعر و مناسبت