پی غنیمت از آن گوشوار عرش عظیم

پی غنیمت از آن گوشوار عرش عظیم 
رسید عاقبت کار بجدل ابن سلیم
 
هر آنچه گشت در اطراف آن تن بی سر 
غنیمتی دگر آنجا نیامدش به نظر
 
از آن شهید به خون غرقه از جفای خسان 
به آن ستمگر دون بود جای این سخنان
 
که ای ستمگر بی‌دین رو سیاه پلید 
چو آمدی به امیدی بیا مرو نومید
 
اگرچه نیست سرم بر تن و به تن ملبوس 
ولی نرفته ز درگاه ما کسی مایوس
 
بیا بیا و مرو دست خالی ای کافر 
هنوز هست در انگشت من یک انگشتر
 
پس اوفتاد در آن حال چشم آن بی‌دین 
به خاتمی که در انگشتر داشت خسرو دین
 
کشید خنجر و انگشتش از جفا ببرید 
فکند غلغله بر ساکنان عرش مجید
 
برید پنجه آن پادشاه جن و بشر 
چو اهرمن ز سلیمان ربود انگشتر
 
خموش جودی از این قصه شرح دیگر کن 
ببند لب تو از این غصه خاک بر سر کن
17
0
موضوعقتلگاه امام حسین (علیه السلام) ، کربلا و کاروان
گریز
شاعرعبدالجواد جودی خراسانی
قالبمثنوی
سبک پیشنهادیروضه
زبانفارسی
اشعار مرتبط با این شعر و مناسبت