قدم قدم زمین می افته

قدم قدم زمین می افته
کشیده رو سرش عبایی
 
غریب و تنها کنج حجره
بی رمقه نداره نایی
 
با اشکای چشمش اباصلت
فرشای حجره رو کنار زد
 
سرش رو دامن جوادش
با گریه میخونه بابایی
 
اینقده دست و پا نزن
توروخدا مادر رو هِی صدا نزن
 
روضه ی گودال و نخون بابا جونم
شرر به قلب مادرم زهرا نزن
 
یا غریب الغربا ، آه ....
 
نه مادری کنارش اومد
نه خواهری که آب بیاره
 
نه دختری داره بیاد و
برای بابایی بباره
 
دلش شکسته کنج حجره
یاد خرابه هِی می اُفته
 
بیاد اون سه ساله ای که
گریونه و بابا نداره
 
اما آخر که اومدن
برا تشییع جنازه کلی مرد و زن
 
مثل حسین بوریا قسمتش نشد
همه آوردن برای آقا کفن
 
یا غریب الغربا ، آه....
 
اینجا یه بابای غریبی
سرش رو دامن جوونش
 
اما برا حسین بمیرم
برا جوونِ نیمه جونش
 
الهی بابایی نبینه
که دوره کردن جوونش رو
 
اومد کنار ارباً اربا
حسین با قامت کمونش
 
جون داد پیش علیش رسید
یه آه سردی از تَهِ دلش کشید
 
عصای پیریش رو زمین پاشیده شد
خودش تن علیشو توو عبا میچید
 
یا حسین مظلوم ، آه .....
4
0
موضوعشهادت امام رضا (علیه السلام)
گریزعصر عاشورا، شام غریبان و اسارت کاروان امام حسین (علیه السلام) ، کربلا و کاروان | شهادت حضرت علی اکبر (علیه السلام)
شاعرعباس میرخلف زاده
قالبنا مشخص
سبک پیشنهادیزمینه
زبانفارسی
اشعار مرتبط با این شعر و مناسبت