در سماوات بانگ غم دادند

در سماوات بانگ غم دادند
بی کسی را دوباره سم دادند
 
چه غریبی که دور از وطن است
پاره ی قلب جمع پنج تن است
 
زهر را خورده است‌ پا شده است
چقدر شکل مجتبی شده است
 
مثل زهرای خورده بر مسمار
دست خود را گرفته بر دیوار
 
وسط راه می خورد به زمین
گاه و بیگاه می خورد به زمین
 
می رود حجره دست و‌ پا بزند
صورتش را به خاک ها بزند
 
وقت آن است آب آب کند
مثل جدش به خون خضاب کند
 
گرچه در بی کسی نفس زده است
پسرش آخرِ سر آمده است
 
باز هم شکر پیرهن دارد
چند تا چند تا کفن دارد
 
نیزه ای نیست داخل دهنش
سایه بان مانده است بر بدنش
 
دخترش در حصار آتش نیست
نظری سمت خواهرانش نیست
 
خاتمش دست‌ ساربانی نیست
دست مامون که خیزرانی نیست
 
پسرش را ندیده روی عبا
قطعه قطعه نچیده روی عبا
 
خنجری زیر حنجرش نرسید
ته گودال پیکرش نرسید
 
حجره اش را گرفته سوز حسین
نیست روزی شبیه روز حسین
109
0
موضوعشهادت امام رضا (علیه السلام)
گریزمصائب امام حسین (علیه السلام) ، کربلا و کاروان | شهادت امام حسن مجتبی (علیه السلام) | هجوم به خانه ، شهادت و حضرت محسن حضرت زهرا (سلام الله علیها) | عصر عاشورا، شام غریبان و اسارت کاروان امام حسین (علیه السلام) ، کربلا و کاروان | شهادت حضرت علی اکبر (علیه السلام)
شاعرسید پوریا هاشمی
قالبمثنوی
سبک پیشنهادینامشخص
زبانفارسی
اشعار مرتبط با این شعر و مناسبت