ساحتِ عرش، غرق غم‌ها بود

ساحتِ عرش، غرق غم‌ها بود
جگری در حصار سَم‌ها بود
 
ناله‌ی او به آه بند شده
دادِ انگورها بلند شده
 
هرچه را خورده بود، پس می‌زد
من بمیرم! نفس‌نفس می‌زد
 
هی نشست و بلند شد در راه
تا زمین خورد گفت: وا اُمّاه!
 
خاتمِ عشق بی نگین افتاد
با سر و صورتش، زمین افتاد
 
در دل شیعه‌ها شرر انداخت
با عبایی که روی سر انداخت
 
سینه‌ی او مسیر سوختن است
اثر زهر، تشنه‌لب شدن است
 
لااقل داده‌اند تسکینش
پسرش آمده به بالینش
 
این غریبی که سخت، بی‌حال است
کُنج حجره به یاد گودال است
 
یاد آن تشنه‌ای که عریان شد
بدنش پایمال اسبان شد
 
باز هم شکر پا نخورده تنش
نوک نیزه نرفته در دهنش
 
قدرِ یک نصفه روز پیر نشد
شیرخوارش ذبیحِ تیر نشد
 
پای قاتل در آستانش نیست
زجر دنبال دخترانش نیست
 
همسرش این همه عذاب نداشت
خواهرش غصه‌ی حجاب نداشت
 
اهل بیتش ندیده بددهنی
وسط بزم مِی نرفته زنی
50
0
موضوعشهادت امام رضا (علیه السلام)
گریزقتلگاه امام حسین (علیه السلام) ، کربلا و کاروان | ورود كاروان اسرا به شام و مجلس یزید امام حسین (علیه السلام) ، کربلا و کاروان | عصر عاشورا، شام غریبان و اسارت کاروان امام حسین (علیه السلام) ، کربلا و کاروان | شهادت حضرت علی اصغر (علیه السلام)
شاعربردیا محمدی
قالبمثنوی
سبک پیشنهادینامشخص
زبانفارسی
اشعار مرتبط با این شعر و مناسبت