زهری که سوزانده تمامِ پیکرم را

زهری که سوزانده تمامِ پیکرم را
خاکستری کرده همه بال و پرم را
 
یک آشنایی هم در این غربت ندارم
تا که گذارد روی دامانش سرم را
 
حتّی جوادم نیست با دستش بگیرد
اشکِ روان گردیده از چشمِ ترم را
 
می خواستم این لحظه ی آخر ببینم
یک بارِ دیگر روی ماهِ خواهرم را
 
با صورتم خوردم زمین بر خاک‌ کوچه
هر بار می خواندم به ناله مادرم را
 
امّا طناب اینجا به دستانم نبستند
مردی نزد سیلی کنارم همسرم را
 
هیزم نیاوردند پُشتِ خانه ی من
اینجا نسوزاندند دیوار و درم را
 
از زهر پیچیدم به خود بر خاکِ حُجره
دیگر نپیچیدند دَرهم حنجرم را
 
عمّامه ام مانده، عبا مانده، کسی نیست
تا که بَرَد پیراهن و انگشترم را
 
آتش گرفتم، سوختم، امّا ندیدم
پای برهنه، بینِ آتش، دخترم را
 
پلکم شده مجروح، از وقتی شنیدم…
…آن ماجرای غارتِ اهلِ حرم را
11
0
موضوعشهادت امام رضا (علیه السلام)
گریزماجرای کوچه (فدک) حضرت زهرا (سلام الله علیها) | هجوم به خانه ، شهادت و حضرت محسن حضرت زهرا (سلام الله علیها) | عاشورا امام حسین (علیه السلام) ، کربلا و کاروان | عصر عاشورا، شام غریبان و اسارت کاروان امام حسین (علیه السلام) ، کربلا و کاروان
شاعررضا رسول زاده
قالبغزل
سبک پیشنهادینامشخص
زبانفارسی
اشعار مرتبط با این شعر و مناسبت