دیدم به چشم خویش غمی ناشنیده را

دیدم به چشم خویش غمی ناشنیده را
در یک غروب سرخ بلای عدیده را
 
با ناله ام زمین زمان گریه می کنند
از مادر ارث برده ام این اشک دیده را
 
من با همین لبان خودم نیمه های شب
بوسه زدم گلوی بریده بریده را
 
یعقوبم و بدست خودم بین بوریا
چیدم به گریه یوسف پیکر دریده را
 
یادم نمی رود که چگونه مقابلم
بستند دست عمه قامت خمیده را
 
یادم نمی رود سر شب لحظه فرار
فریادهای دختر گیسو کشیده را
 
هنگام جابه جائی سر روی نیزه ها
دیدم شکاف هنجر و خون چکیده را
 
لعنت به آنکه مرکب خود نعل تازه زد
دیدم سپاه روی بدنها دویده را
 
یک تار موی عمه ما را کسی ندید
پوشانده بود نور حسین این حمیده را
 
بزم شراب و تشت طلا جای خود ولی
خون کرده صحنه ای دل مهنت کشیده را
 
دشمن کنیز خواست و دیدم به چشم خویش
طفل یتیم و وحشت و رنگِ پریده را
9
0
موضوعمصیبت کربلا | شهادت امام سجاد (علیه السلام) | امام سجاد (علیه السلام)
گریزعصر عاشورا، شام غریبان و اسارت کاروان امام حسین (علیه السلام) ، کربلا و کاروان | تدفين پيكرهاي مقدس شهيدان كربلا امام حسین (علیه السلام) ، کربلا و کاروان | ورود كاروان اسرا به شام و مجلس یزید امام حسین (علیه السلام) ، کربلا و کاروان
شاعرقاسم نعمتی
قالبغزل
سبک پیشنهادیروضه
زبانفارسی

حاج حسن خلج
اشعار مرتبط با این شعر و مناسبت