دردا که دهر را شرر کین به سینه بود

دردا که دهر را شرر کین به سینه بود 
دور فلک به کام دل اهل کینه بود 
 
شد چارموجه زورق شاهی که سایه‌اش 
بهر نجات خلق دو عالم سفینه بود 
 
آسوده در حجاز شبی را نکرده روز 
شاهی که مهر مکه و ماه مدینه بود
 
گردید جای نوک سنان و خدنگ  تیر 
آن دل که گنج علم خدا را خزینه بود 
 
در هم شکست پیکری از چکمه ستم 
کافزونش از هزار جراحت به سینه بود 
 
گه بر فراز نیزه سرش از جفای خصم 
گه در تنور از ستم اهل کینه بود 
 
در راه شام از سر نی روز تا به شب 
چشمش به فرق زینب و پای سکینه بود
 
گل شد زمین ز گریه زینب بس ای عجب
ز آن بهر بی‌کران که در آن آبگینه بود 
 
شد گردنی اسیر کمند بلا به شام 
کز گیسوان حور در او عنبرینه بود 
 
نیلی رخی ز سیلی کین شد کز شرف 
با مهر هم ترازو با مه قرینه بود 
 
جودی شرر به خرمن افلاکیان زدی 
جای نفس تو را مگر آتش به سینه بود
1
0
موضوععاشورا امام حسین (علیه السلام) ، کربلا و کاروان
گریزعصر عاشورا، شام غریبان و اسارت کاروان امام حسین (علیه السلام) ، کربلا و کاروان
شاعرعبدالجواد جودی خراسانی
قالبغزل
سبک پیشنهادینوحه
زبانفارسی
اشعار مرتبط با این شعر و مناسبت