بگشای روزه‌ ای سر و جانم فدای تو

بگشای روزه‌ ای سر و جانم فدای تو 
گردم فدای چهره چون کهربای تو 
 
طفلی هنوز و نیست تو را تاب تشنگی 
تو بهر آب سوزی و من از برای تو 
 
تو خورد سالی و طاقت نباشدت 
جز نان جو چه بوده سحر گه غذای تو
 
گویا که مشق تشنگی کربلا کنی 
زود است افتاده به سر این هوای تو 
 
بگشای روزه ز آب روان بس بود تو را 
ای نور دیده تشنگی کربلای تو 
 
امروز گر ز تشنگی از پا فتاده‌ای 
از مهر روی زانوی باب است جای تو
 
لیکن به کربلا چو فتد پیکرت به خاک 
جز تیغ و نیزه‌ها نبود متکای تو 
 
آن یک نشان تیر کند و آن نشان تیغ 
فرق ز هم دریده و قد رسای تو 
 
آن یک ز نوک نیزه کند پهلوی تو چاک 
وان یک ز تیغ سر ببرد از قفای تو
 
جاری هنوز خون ز گلویت ز دست ظلم 
آن یک برد عمامه و آن یک ردای تو 
 
جان باشدت هنوز به پیکر که از بدن 
آن پیرهن برون کند و این قبای تو
 
جودی اگر مشرف فیض حضور نیست 
بهتر همان که نوحه کند در عزای تو
13
0
موضوعشهادت حضرت علی اکبر (علیه السلام)
گریز
شاعرعبدالجواد جودی خراسانی
قالبغزل
سبک پیشنهادینوحه
زبانفارسی
اشعار مرتبط با این شعر و مناسبت