به دهر قاعده این است که از ره یاری

به دهر قاعده این است که از ره یاری 
روند چون به عیادت به نزد بیماری 
 
بیان کنند که احوال زار تو چون است 
کدام درد تو از درد دیگر افزون است 
 
چه خورده ای و دوایت چه و غذایت چیست 
در این قضیه طبیبت که و حبیبت کیست 
 
مریض را غم از آن سان در آن گرفتاری 
ز راه مهر به نوعی دهند دل‌داری 
 
دریغ و درد که در کربلا ز شاه شهید 
کسی نکرد عیادت به‌غیر شمر پلید 
 
ز درد و زخم فراوان به حال جان دادن 
که چون اجل به سرش رفت شمر ذی الجوشن 
 
به گفت ای شه بی یار و اقربا چونی 
درین بلیه گرفتار چرخه وارونی 
 
اگرچه درد دلت از شماره بیرون است 
ولی دلت ز کدامین الم پر از خون است 
 
غم اسیری طفلان و خواهران داری 
و یا ز مرگ جوانان چنین فغان داری 
 
بود ز داغ علی‌اکبرت دل پرخون 
و یا ز مرگ علی‌اصغری چنین محزون 
 
بگفت خسرو دین حال من چه می‌پرسی 
ز حال مردنم احوال من چه می‌پرسی 
 
داغ های درونم کجا و تو را خبر است 
هزار داغ مرا روی داغ بر جگر است 
 
بدان که سوزش قلبم ز نوک خنجر نیست 
به سینه آتشم از بهر دادن سر نیست 
 
ولی کنون که تو بر حنجرم کشی دشنه 
ز تشنگی جگرم سوخت تشنه‌ام تشنه 
 
فغان که بر شه دین جودیا کس آب نداد 
همین نه آب که او را کسی جواب نداد
3
0
موضوععاشورا امام حسین (علیه السلام) ، کربلا و کاروان
گریزقتلگاه امام حسین (علیه السلام) ، کربلا و کاروان
شاعرعبدالجواد جودی خراسانی
قالبمثنوی
سبک پیشنهادیروضه
زبانفارسی
اشعار مرتبط با این شعر و مناسبت