بخاطر تو چهل سال محتضر بودم

بخاطر تو چهل سال محتضر بودم
به یاد تشنگی ات یک جهان شرر بودم
 
میامدم سرسفره غذا نمیخوردم
چون از گرسنگی ات خوب باخبر بودم
 
شبیه عمه تنم رج به رج ز شلاق است
شبیه عمه برای همه سپر بودم
 
برای تو ولیِ دم شدم ولی ای وای
میان قافله با شمر همسفر بودم
 
شتر که رم بکند میپرد به هر سمتی
بروی ناقه ی رم کرده در خطر بودم
 
عمامه ام همه اش سوخت بعد سرهم سوخت
ز بام آتشی آمد که بی خبر بودم
 
غم قضیه ناموسی است در دل من
امان ز لحظه تلخی که در گذر بودم
 
به خواهرم زن رقاصه ای جسارت کرد
تو حق بده به من اینقدر خون جگر بودم
 
همان زمان که غلامی کنیزی از ما خواست
میان حلقه آهن شکسته پر بودم
 
ولی نشد که سرش را جدا کنم ز تنش
ولی نشد که گرفتار صدنفر بودم
 
سفیر روم به هم ریخت تا که من را دید
ببین چقدر پدر بین دردسر بودم
41
0
موضوعمصیبت کربلا | شهادت امام سجاد (علیه السلام) | امام سجاد (علیه السلام)
گریزورود كاروان اسرا به شام و مجلس یزید امام حسین (علیه السلام) ، کربلا و کاروان
شاعرسید پوریا هاشمی
قالبغزل
سبک پیشنهادیروضه
زبانفارسی

حاج منصور ارضی
اشعار مرتبط با این شعر و مناسبت