ای شـمـا را سـایـه پـروردی هما

ای شـمـا را سـایـه پـروردی هما
آمــدم در سـایـه لـطـف شـمـا 
 
غـایـب و حـاضـر ز اعـمال شفیع
بـا نـدای الـشـفـیـع و الـشـفـیع
 
مـا کـه مـشـتی واله و دیوانه ایم
مـحـرمـان ایـن سـرا را خانه ایم 
 
سرخوشیم از عشق جام ذوالجلال
ایـمـن از خـوفـیم و فارغ از زوال 
 
تـابـع شـرع خـدایـیـم و رسـول
تـا بـقـایـیـم از فـروع و از اصول 
 
زاهد آن سـرحـلـقـه افـسرده ها
کـه بـه ما از جهل گیرد خرده ها 
 
چـونـکه او را آگهی از حال نیست
شور مشتاقان به یک منوال نیست 
 
آ ن یـکـی گـریـد بـه ذکـر آه آه
ویـن یـکی خندان به بانگ قاه قاه 
 
آ ن یـک از مـسـتی نداند پا ز سر
ویـن یـک از راز دو عـالـم باخبر
119
0
موضوعمدح چهارده معصوم
گریز
شاعرعمان سامانی
قالبمثنوی
سبک پیشنهادیمدح
زبانفارسی
اشعار مرتبط با این شعر و مناسبت