اولین ضربه کربلا لرزید

اولین ضربه کربلا لرزید
سرِ گودال مادری افتاد
از حرم یک نگاه پُر خواهش
به لب کُند خنجری افتاد
 
دومین ضربه شمر هم لرزید!
چکمه‌اش بر گلو ترحم کرد
ناله ی یا بُنیه‌ای آمد
خنجری دست و پای خود گم کرد
 
سومین ضربه غنچه‌ای پژمرد
لاله در چنگ خاروخس افتاد
سینه‌ای غرق زخم بود اما
خنجری کُند از نفس افتاد
 
چارمین ضربه، پنجمین ضربه
وضع حنجر وخیم‌تر می‌شد
ششمین ضربه، هفتمین ضربه
فاطمه داشت بی پسر می‌شد
 
هشتمین ضربه کعبه هم لرزید
درد بر استخوان مماس افتاد
نهمین ضربه خنجر کهنه
پشتِ گردن به التماس افتاد !
 
دهمین ضربه کاسه‌ی صبرِ
لشکری رفته رفته سر می‌رفت
زودتر از سر بریده به شام
قاصدی داشت خوش خبر می‌رفت
 
نوبت ضربه‌ای عجیب رسید!
یازده بار آسمان غش کرد
حرمله سمت خیمه‌ها می‌رفت
در حرم معجری جوان غش کرد
 
وای از ضربه‌ی دوازدهم !
ضربه‌ای که سنان پسندتر است
شمر با دست‌های لرزان گفت:
چه کسی نیزه‌اش بلندتر است ؟
26
0
موضوعقتلگاه امام حسین (علیه السلام) ، کربلا و کاروان
گریزعصر عاشورا، شام غریبان و اسارت کاروان امام حسین (علیه السلام) ، کربلا و کاروان
شاعروحید قاسمی
قالبچهار پاره
سبک پیشنهادینامشخص
زبانفارسی
اشعار مرتبط با این شعر و مناسبت