آه از دَمی که بر سرِ آن پاره پاره تن

آه از دَمی که بر سرِ آن پاره پاره تن
لشگر هجوم کرد در آن دشتِ پُر مُحن
 
بگرفت اوجِ تیرهِ غباری به شمعِ مهر
یکباره شد خموش در این نیلگون لگن
 
گرد آن یکش زِ قامتِ موزون قبا برون
برد آن دگر زِ پیکرِ صد چاک پیرهن
 
آن یک زِ بهرِ بُردَن اَنگشتری برید
اَنگشت او زِ خنجرِ بیداد از بدن
 
بر باد شد بساطِ سلیمانِ کربلا
چون اوفتاد خاتمِ او دستِ اَهرِمن
 
ار بند بهرِ بند جدا کرد ظالمی
دستی که خوانده بود خدا دستِ خویشتن
 
جسمی که بود سایه اش از بالِ جبرئیل
از کین در آفتاب فکندند بی کفن
 
در زیرِ سُمَّ اسب فکندند پیکری
کآمد زِ علم مخزنِ اسرارِ ذُوالمنَن
 
فریاد از آن زمان که شدند اهلِ بیتِ او
آن یک اسیرِ سلسله این بستهء رَسَن
 
آه از دمی که برق صفت با هزار آه
زینب چو رَعد گشت خُروشان به قتلگاه
4
0
موضوعقتلگاه امام حسین (علیه السلام) ، کربلا و کاروان
گریزعصر عاشورا، شام غریبان و اسارت کاروان امام حسین (علیه السلام) ، کربلا و کاروان
شاعرعبدالجواد جودی خراسانی
قالبغزل
سبک پیشنهادیروضه
زبانفارسی
اشعار مرتبط با این شعر و مناسبت