آقایمان آمد عبا روی سرش بود

آقایمان آمد عبا روی سرش بود
رنگ کبودی برتمام پیکرش بود
 
درکوچه یاد ماجرای کوچه افتاد
یافاطمه یافاطمه ذکرلبش بود
 
دستی به پهلودست دیگر روی دیوار
پهلو گرفتن یادگار مادرش بود
 
او در میان حجره‌ای دربسته اما
صدها فرشته در کنار بسترش بود
 
اودست وپا می‌زد ولی باکام عطشان
گویا که دیگر لحظه‌های آخرش بود
 
اما تمام فکر و ذهنش کربلا بود
یاد غریبی‌های جد بی سرش بود
 
مردم گریز کربلایم اینچنین است
آمد جواد و لحظه آخر برش بود
 
اما به دشت کربلا جور دگر شد
اربابمان بالای نعش اکبرش بود
 
باید جوانان بنی هاشم بیایند
تا این بدن را بر در خیمه رسانند
5
0
موضوعشهادت امام رضا (علیه السلام)
گریزهجوم به خانه ، شهادت و حضرت محسن حضرت زهرا (سلام الله علیها) | عاشورا امام حسین (علیه السلام) ، کربلا و کاروان | شهادت حضرت علی اکبر (علیه السلام)
شاعرحبیب باقرزاده
قالبترکیب بند
سبک پیشنهادینامشخص
زبانفارسی
اشعار مرتبط با این شعر و مناسبت