یک شبی در تاخت جبریل امین

یک شبی در تاخت جبریل امین
گفت ای محبوب رب العالمین
 
صد جهان جان منتظر بنشسته اند
در گشاده دل به تو در بسته اند
 
هفت طارم را ز دیدارت حیات
تا بر آیی زین رواق شش جهات
 
انبیا را دیده ها روشن کنی
قدسیان را جان ها گلشن کنی
 
اول آدم را که طفل پیرزاد
برگرفت از خاک و لطفش شیر داد
 
بود آدم بی پدر بی مادری
او بپروردش زهی جان پروری
 
حلهٔ پوشیدش از عریان خویش
چیست عریان یعنی از ایمان خویش
 
اولش اسما همه تعلیم داد
وز مسمی آخرش تعظیم داد
 
بعد از آن در صدر شد تدریس را
درس ما اوحی بگفت ادریس را
 
در مصیبت نوح را تصدیق کرد
نوحهٔ شوق حقش تعلیق کرد
 
روی از آنجا سوی ابراهیم داد
صد سبق از خلتش تعلیم داد
 
در عقب یعقوب را درمانش داد
درد دین را کلبهٔ احزانش داد
 
سوی یوسف رفت هم سیر فلک
وز ملاحت کرد حسنش خوش نمک
 
سوی اسماعیل شد جانیش داد
کشته بود از عشق قربانیش داد
 
کار موسی را بسی غورش نمود
برتر از صد طور صد طورش نمود
 
از نبی داود را صد راز گفت
سر مکنون زبورش باز گفت
 
پس سلیمان را در آن سلطان سری
داد در شاهی فقر انگشتری
 
کرد ایوب نبی را نو محل
ملک کرمان با بهشتش زد بدل
 
رهبر یونس شد از ماهی به ماه
کردش از مه تا به ماهی پادشاه
 
تشنهٔ او بود خضر پاک ذات
بر لبش زد قطرهٔ آب حیات
 
چون سر بریدهٔ یحیی بدید
با حسین خویش در سلکش کشید
 
سوی عیسی آمد و مفتیش کرد
در هدایت تا ابد مهدیش کرد
 
دو کمان قاب قوسین ای عجب
در هم افکندند از صدق و طلب
 
چون چنین عقدیش حاصل شد ز دوست
قول و فعلش جمله قول و فعل اوست
44
0
موضوعمعراج حضرت محمد مصطفی (صلی الله علیه و اله و سلم)
گریز
شاعرنا مشخص
قالبمثنوی
سبک پیشنهادینامشخص
زبانفارسی
اشعار مرتبط با این شعر و مناسبت