کعبه به چشمش می کشد خاک درش را

کعبه به چشمش می کشد خاک درش را
باران تلاوت می نماید کوثرش را
 
روزی رسان خلوت قدیسه ها اوست
وقتی به لب دارند نام اطهرش را
 
ممسوسه ی ذات خداوند است بانو
ریسیده اند از نور یعنی معجرش را
 
حوریه ای می گستراند زیر پایش
وقت عبور از کوچه ها بال و پرش را
 
کوچه دو رکعت روضه می خواند ؛ امامی
در دست دارد دست های مادرش را
 
در دست دارد دست هایی را که می چید
چون باغبان گل بوسه ی پیغمبرش را
 
ناگاه رنگ آسمان ها نیلگون شد
مردی خدانشناس بسته معبرش را
 
مردی که بویی از حیا هرگز نبرده
بی شک لگد کرده غرور شوهرش را
 
ریحانه ی نازک تر از گل زخم خورده است
داسی به یغما می برد برگ و برش را
 
چشمش گره از کار حیدر باز می کرد
بسته است سیلی چشم مریم پرورش را
 
درّ نجف می ریزد از چشم امامی
از خاک بردارد چگونه گوهرش را
 
مادر به خانه می رود اما پس از این
از درد با دستار می بندد سرش را
95
0
موضوعماجرای کوچه (فدک) حضرت زهرا (سلام الله علیها)
گریز
شاعرمحسن حنیفی
قالبغزل
سبک پیشنهادینامشخص
زبانفارسی
اشعار مرتبط با این شعر و مناسبت