مرحبا مرکب فرخنده آغشته به خون

مرحبا مرکب فرخنده آغشته به خون
که به یک گام زدن بردیم از دهر برون
 
حال که از سنگ جفا شیشه عمرم بشکست
باش پادار که رفته است مرا کار ز دست
 
سرم از ضربت شمشیر دوتا گردیده
از کفم حال عنان تو رها گردیده 
 
طاقت زخم نباشد دگرم بر پیکر
جسم مجروح مرا بر دم شمشیر مبر 
 
عمر آخر شد و بر پشت تو تا جا دارم
یک تمنا ز تو ای بادیه‌ پیما دارم
 
که مرا تا رمقی هست تو از غم برهان
جسم صدچاک مرا توبه در خیمه رسان
 
من همی یک تن و قاتل ز حساب افزون است
پدرم واله و لیلا ز غمم مجنون است
 
برسانم به‌ در خیمه که شاید پدرم 
مرهم از مهر گذارد به جراحات سرم
 
آرزو بود به زینب که شب شادی من
پوشد از مهر ببر خلع خلعت دامادی من
 
ای دریغا که در ایام جوانی مردم
داغ حسرت به دل از روی عزیزان بردم
 
جودیا خشک کنی ز آتش دل دریا را 
شمه ای گوی اگر درد دل لیلا را
61
0
موضوعشهادت حضرت علی اکبر (علیه السلام)
گریز
شاعرعبدالجواد جودی خراسانی
قالبمثنوی
سبک پیشنهادیروضه,زبانحال
زبانفارسی
اشعار مرتبط با این شعر و مناسبت