فلک آن روز که این طرح تقاضا می‌ریخت

فلک آن روز که این طرح تقاضا می‌ریخت 
کاش یکباره ز هم عقد ثریا می‌ریخت 
 
اندر آن دم که لب شط ز مژه خون می‌ریخت 
کاش اندر لب کوثر بر طوبا می‌ریخت
 
سرت آن روز که چون میوه شد آویز درخت 
کاش بار و بر هستی همه یکجا می‌ریخت 
 
دوخت بر سینه تو تیر چو عبداله را 
در فلک کاشت ز هم هیئت جوزا می‌ریخت
 
کاش روزی که شدی زورق او طوفانی 
آنچه در کشتی ایجاد به دریا می‌ریخت 
 
ز غم زاده زهرا ز ازل در ساغر 
زهره را زهر الم کاش به مینا می‌ریخت 
 
کاش اندر عوض روح قضا زین ماتم 
خاک در کالبد آدم و حوا می‌ریخت 
 
اندر آن دم که سرش زیب سنان کرد سنان 
کاشکی عالم امکان همه از پا می‌ریخت
 
جگر آسیه و مریم از این غم خون شد 
نه همین خون دل از دیده زهرا می‌ریخت 
 
جودی ای شاه به یاد لب خشکیده تو 
چشمه چشم به هم می‌زد و دریا می‌ریخت
3
0
موضوععاشورا امام حسین (علیه السلام) ، کربلا و کاروان
گریز
شاعرعبدالجواد جودی خراسانی
قالبغزل
سبک پیشنهادینوحه
زبانفارسی
اشعار مرتبط با این شعر و مناسبت