بی تب و تابِ خسته حالی بود

بی تب و تابِ خسته حالی بود
سخت گیرِ شکسته بالی بود
چادرش بینِ کوچه پا خور شد
بسکه از غم، قَدش هلالی بود
مسجد و منبرِ رسول الله
جایِ بابا چقدر خالی بود
از دل آهی کشید با گریه
خطبه هایش همه سؤالی بود
نفسش بارِ لخته ­ی خون داشت
سوزِ آهش در آن حوالی بود
خطبه اش جاودانه بر می گشت
با قَباله به خانه بر می گشت
 
آه ظلمِ سقیفه بی حدّ شد
راه کوچه به آینه سدّ شد
 
همه­ ی نور و چنگِ تاریکی
اتفاقی که بابِ خواهد شد
ضربِ دستِ چپش زبانزد بود
زدنِ سیلی اش زبانزد شد
هر قَدَر روی پا پریدم باز
دستِ سنگینش از سرم ردّ شد
بعد از آن راهِ خانه تا مسجد
طول یک خطِ سُرخِ ممتد شد
 
آنقدر به غرورِ من بر خورد
حسنش کاش از غمش می مُرد
 
چه بگویم که زار و مضطر گشت
قد کمان بود و قد کمان تر گشت
در مسیرِ عبورِ عابرها
ریخت نیلوفری که پرپر گشت
فَرَفَسَها بِرِجله، ای وای
آنقدر دور خویش مادر گشت
پاره های قَباله اش را ریخت
آنکه تندیسِ بغضِ حیدر گشت
هر قدم چشمِ او سیاهی رفت
وسطِ کوچه موقعِ برگشت
 
زخم هایش دوباره سر وا کرد
مرگِ خود از خدا تمنا کرد
80
0
موضوعماجرای کوچه (فدک) حضرت زهرا (سلام الله علیها)
گریزهجوم به خانه ، شهادت و حضرت محسن حضرت زهرا (سلام الله علیها)
شاعرعلیرضا شریف
قالبترکیب بند
سبک پیشنهادیروضه
زبانفارسی

حاج محمدرضا طاهری
اشعار مرتبط با این شعر و مناسبت