بیامد در آن لحظه با اشک وآه

بیامد در آن لحظه با اشک وآه
نوان شهربانو به نزدیک شاه
 
بیازید بر دامن شاه چنگ
ز خون مژه خاک را کرده رنگ
 
همی گفت زار ای پناه زمن
مه چرخ دین پادشاه زمن
 
پس از تو مرا کیست فریاد رس؟
عزیزت ندارد در این دشت کس
 
ندارم دگر با اسیری شکیب
کزین پیش دیدستم از وی نهیب
 
به جان علی پور بیمار من
ببخشای بر حالت زار من
 
ببر زین دیارم به جای دگر
به اعجاز ای شاه پیروزگر
 
بدو گفت شاهنشه ای جفت پاک
مدار از اسیری به دل هیچ باک
 
نباشد کسی را به تو دسترس
تو را یار پروردگار است و بس
 
چو من کشته گشتم به تیغ سپاه
بیاید سمندم سوی خیمه گاه
 
ستامش زخونم شده لعل رنگ
نگون از برش زین بگسسته تنگ
 
تو کن استوار آن نگونسار زین
بکش تنگ و برکوهه ی او نشین
 
عنان را بدان باد پیما گذار
به جایی که خواهی شود رهسپار
 
به همراه تو من عنان در عنان
به تن گر نیایم بیایم به جان
 
بود یاور و یار تو کردگار
برو زی سرا پرده و غم مدار
119
0
موضوععاشورا | وداع با اهل حرم امام حسین (علیه السلام) ، کربلا و کاروان | امام حسین (علیه السلام) ، کربلا و کاروان
گریز
شاعرمیرزا احمد الهامی کرمانشاهی
قالبمثنوی
سبک پیشنهادیمدح و مرثیه
زبانفارسی
اشعار مرتبط با این شعر و مناسبت