بگذر ز یاری من بی یار جبرئیل

بگذر ز یاری من بی یار جبرئیل 
بگذار تا کشند مرا زار جبرئیل
 
امروز روز راز و نیاز من است و یار 
رو رو مرا گذار تو با یار جبرئیل
 
زان عهد‌ها که روز ازل بسته‌ام به یار 
دارد بسی زمانه به من کار جبرئیل
 
سوزم ز تشنگی و هنوزم نداده شمر
آبی ز نوک خنجر خونبار جبرئیل
 
نشکسته است سینه مجروح من هنوز 
از ضرب چکمه شمر ستمکار جبرئیل
 
چون توتیا هنوز نگردیده پیکرم 
از سم اسب لشکر اشرار جبرئیل
 
بر روی خاک گرم نیفتاده تا سه روز 
عریان هنوز جسم من زار جبرئیل
 
از کین سرم هنوز به خاکستر تنور 
ننهاده است خولی خونخوار جبرئیل
 
در کوچه‌های شام نگشته سرم هنوز 
آماج سنگ از در و دیوار جبرئیل
 
فرق شکسته بازوی بسته نرفته است 
زینب هنوز بر سر بازار جبرئیل
 
در راه شام کس ندوانیده از ستم 
طفلم سکینه را به روی خار جبرئیل
 
جودی دمی که قصه این غم زند رقم 
در هر دمش تو باش مددکار جبرئیل
3
0
موضوععاشورا امام حسین (علیه السلام) ، کربلا و کاروان
گریزمصائب امام حسین (علیه السلام) ، کربلا و کاروان
شاعرعبدالجواد جودی خراسانی
قالبغزل
سبک پیشنهادینوحه
زبانفارسی
اشعار مرتبط با این شعر و مناسبت