بعد از پدر حالا نگارم را گرفتند

بعد از پدر حالا نگارم را گرفتند
از من تمام روزگارم را گرفتند
 
از این جدایی جان من بر لب رسیده
هستیِ من تاب و قرارم را گرفتند
 
انگار قسمت نیست وصل ما دوباره
در ساوه شوق بی شمارم را گرفتند
 
اما خیالت تخت هر جایی رسیدم
خویشان و نزدیکان کنارم را گرفتند
 
حالم بد است اما خدا را شکر در قم
با مهربانی حال زارم را گرفتند
 
با احترام و عزت و شوکت کمی از
این بار غم هایی که دارم را گرفتند
 
حتی زمان پر زدن از این قبیله
مردم همه دور مزارم را گرفتند
 
در شام اما خواهری مضطر چنین گفت:
یارب ببین دار و ندارم را گرفتند
 
بالا و پایین رفتن از ناقه چه سخت است
وقتی همه ایل و تبارم را گرفتند
 
نیمی ز معجر سوخت…نیمی را کشیدند
اصلا تمام اعتبارم را گرفتند
 
در گوش من مانده صدای ذوالجناحش
میگفت: با نیزه سوارم را گرفتند
 
یک “یادگاری” بود… اما در خرابه
“بنت الحسین” آن یادگارم را گرفتند
9
0
موضوعوفات حضرت معصومه (سلام الله علیها)
گریزورود به شهر قم حضرت معصومه (سلام الله علیها) | مناجات ها و مصیبتهای حضرت زینب بعد از عاشورا حضرت زینب (سلام الله علیها) | شهادت حضرت رقيه بنت الحسين (سلام الله عليها)
شاعرمحمد جواد شیرازی
قالبغزل
سبک پیشنهادیروضه
زبانفارسی

حاج سید رضا نریمانی
اشعار مرتبط با این شعر و مناسبت