حاشا که راه عاشقی بی دردسر باشد

حاشا که راه عاشقی بی دردسر باشد
حاشا که عاشق شام هجرش را سحر باشد
 
سهمش پریشانی‌ست، حیرانی‌ست، ویرانی‌ست
خواهر که از حال برادر بی خبر با شد
 
این راه را با شوق دیدار تو طی کردم
راضی مشو باغ امیدم بی ثمر باشد
 
انگار تقدیرم فراق توست پس باید
با نا امیدی چشم گریانم به در باشد
 
دارم جواب نامه‌ات را می‌دهم اما
با نامه‌ای که دستخطش چشم تر باشد
 
تنها به اینجا آمدم اما خیالت تخت
حاشا که در قم مردمان بدنظر باشد
 
حتی اگر داغ تو را در طوس می‌دیدم
دیگر نمی‌دیدم تنت بی بال و پر باشد
 
دیگر نمی‌دیدم سرت در طشت زر باشد
یا که لب خشکت اسیر چوبِ تر باشد
 
آری تو هم هرگز نمی‌دیدی که ناموست
با قاتلانت چند منزل همسفر باشد
 
در ازدحام مردمان بدنظر باشد
در زیر پای اسب‌ها دنبال سر باشد
15
0
موضوعوفات حضرت معصومه (سلام الله علیها)
گریزمناجات ها و مصیبتهای حضرت زینب بعد از عاشورا حضرت زینب (سلام الله علیها) | ورود كاروان اسرا به شام و مجلس یزید امام حسین (علیه السلام) ، کربلا و کاروان
شاعرمحمد علی بیابانی
قالبغزل
سبک پیشنهادینامشخص
زبانفارسی
اشعار مرتبط با این شعر و مناسبت