غمی میان دل خسته ام شرر دارد

غمی میان دل خسته ام شرر دارد
دل شکسته ام اینگونه همسفر دارد
 
کبوتری که نشسته به روی ایوانم
دوباره آمده و از رضا خبر دارد
 
خیال غربت او می کشد مرا ، اما
دلم زغصه زینب غمی دگر دارد :
 
ز کاروان اسیران وخواهری تنها
که حلقه ای زیتیمان در به در دارد
 
ز خواهری که سپر شد کبود شد خم شد
ز خواهری که ز غم دست بر کمر دارد
 
ز مادری که کنار سر دو طفلانش
ز کوچه های یهودی نشین گذر دارد
 
ز دختری که یتیم است و در تمامی راه
به سمت نیزه بابا فقط نظر دارد
 
ز دختری که به لکنت به عمه اش میگفت
بگو به دختر شامی که این ، پدر دارد
 
ز صوت ضربه سنگین سنگها فهمید
لبان خشک پدر زخم های تر دارد
 
سر پدر به زمین خورد و بین آن مردم
کسی نبود که سر را زخاک بردارد
103
0
موضوعوفات حضرت معصومه (سلام الله علیها)
گریزمناجات ها و مصیبتهای حضرت زینب بعد از عاشورا امام حسین (علیه السلام) ، کربلا و کاروان | ورود كاروان اسرا به شام و مجلس یزید امام حسین (علیه السلام) ، کربلا و کاروان
شاعرحسن لطفی
قالبغزل
سبک پیشنهادیروضه
زبانفارسی

حاج محمود کریمی
اشعار مرتبط با این شعر و مناسبت