برادرا سر پاکت ز تن جداست چرا

برادرا سر پاکت ز تن جداست چرا 
برهنه جسم تو از جور اشقیاست چرا 
 
گرفتم آن‌که سرت را برید شمر از تن 
جدا دو دست تو از خنجر جفاست چرا 
 
سرت به نوک سنان و محاسنت پرخون 
تنت به زیر سم اسب توتیاست چرا 
 
سر کسی نشنیدم که از قفا ببرند 
جدا سر تو ز کین از قفاست چرا 
 
تو ماه مکه و مهر مدینه‌ای شاها 
تنت فتاده به صحرای کربلاست چرا 
 
بریده دست ترا ساربان ز بند و هنوز 
به دست بجدل دون خنجر جفاست چرا 
 
مرا ز نوک نی و کعب نیزه است فغان 
ترا ز نای بریده چون نی نواست چرا 
 
محاسن تو به نوک سنان ز خون رنگین 
به پای نیزه خسان را به کف حناست چرا 
 
علاج این‌همه غم غیر مرگ نیست یقین 
که درد جودی بیچاره بی دواست چرا
21
0
موضوعقتلگاه امام حسین (علیه السلام) ، کربلا و کاروان
گریزمناجات ها و مصیبتهای حضرت زینب بعد از عاشورا حضرت زینب (سلام الله علیها)
شاعرعبدالجواد جودی خراسانی
قالبغزل
سبک پیشنهادیروضه
زبانفارسی
اشعار مرتبط با این شعر و مناسبت