با آنکه هست آب تو جان پرور ای فرات

با آنکه هست آب تو جان پرور ای فرات 
دل‌ها بود ز آب تو پر آذر ای فرات 
 
سیراب از تو عالم و اندر کنار تو 
جان داده تشنه خسرو جان پرور ای فرات
 
بی مهریت بس اینکه حسین تشنه بود و تو 
بودی تو مهر دختر پیغمبر ای فرات 
 
طفلان به خیمه تشنه و کردند کوفیان 
آب تو را تعارف یکدیگر ای فرات 
 
سیراب وحش و طیر در آن دشت و از عطش 
مرغ دل سکینه همی زد پر ای فرات 
 
از آب تو مضایقه کردی و آب داد 
تیر جفا به حلق علی اصغر ای فرات 
 
از بهر یک کف آب تو از تیغ کین جدا 
عباس را دو دست شد از پیکر ای فرات 
 
خجلت بس این تو را که خجل شد ز نو عروس 
از بهر آب قاسم غم پرور ای فرات
 
با نوگلان ساقی کوثر از این عمل 
آتش فکنده‌ای به دل کوثر ای فرات 
 
در قلزم تو زورق گردون شدی نگون 
از مهر و مه نداشت مگر لنگر ای فرات 
 
محروم شد چو از تو شه تشنه غسل داد 
از آب دیده نعش علی اکبر ای فرات 
 
تا دید این معامله از تو ز سیل اشک 
جودی فرات بست بهر کشور ای فرات
7
0
موضوعشهر کربلا ، بین الحرمین و... | شهر کربلا ، بین الحرمین و... امام حسین (علیه السلام) ، کربلا و کاروان | اماکن شریف
گریزعاشورا امام حسین (علیه السلام) ، کربلا و کاروان
شاعرعبدالجواد جودی خراسانی
قالبغزل
سبک پیشنهادینوحه
زبانفارسی
اشعار مرتبط با این شعر و مناسبت