بابا بیا که تیغ جفا ساخت کار من

بابا بیا که تیغ جفا ساخت کار من
برگی نچیده گشت خزان نو بهار من
 
بابا زپا افتادم و جانم به لب رسید
دست اجل گرفت زکف اختیار من
 
قاتل تنم زخنجر کین پاره پاره کرد
رحمی نکرد بر مژه اشکبار من
 
تا بر تنم بود رمقی بر سرم بیا
بنگر به وقت مرگ بر احوال زار من
 
این ضربت عمود که فرقم شکسته است
برده ز جان تحمل و از دل قرار من
 
از تیغ ظلم رشته‌ی عمرم ز هم گسیخت
لیلا بگو دگر نکشد انتظار من
 
می‌خواستی که حجله‌ی عیشم به پا کنی
اکنون ببین عروس اجل در کنار من
 
کامی ندیده و شدم از عمر ناامید
ای وای بر من و دل امیدوار من
 
دردا که تشنه مردم و هر لحظه می‌رود
شط فرات موج زنان از جوار من
 
بابا به همرهان و رفیقان من بگو
شبهای جمعه پا نکشند از مزار من
 
در لاله زار لاله رخان چون کنند رو
گاهی کنند یاد دل داغ‌دار من
 
جودی هزار شکر که در مدح شاه دین
آمد تمام روز من و روزگار من
41
0
موضوعشهادت حضرت علی اکبر (علیه السلام)
گریز
شاعرعبدالجواد جودی خراسانی
قالبغزل
سبک پیشنهادیزبانحال,روضه
زبانفارسی
اشعار مرتبط با این شعر و مناسبت