ﺳﯿﻼﺏ ﺍﺷک ﭼﺸﻢ ﺗﺮﺵ ﺭﺍ ﮔﺮﻓﺘﻪ ﺑﻮﺩ

ﺳﯿﻼﺏ ﺍﺷک ﭼﺸﻢ ﺗﺮﺵ ﺭﺍ ﮔﺮﻓﺘﻪ ﺑﻮﺩ
ﺭﺩ ﺧﺴﻮﻑ ﺷﺐ ﻗﻤﺮﺵ ﺭﺍ ﮔﺮﻓﺘﻪ ﺑﻮﺩ
 
قبلا صدای ناله او سوز و آه داشت
این مشت آخرى اثرش را گرفته بود
 
آن زیر ﭘﺎ فتادن مابین کوچه ها
تاب و توان بال و پرش را گرفته بود
 
بازار شام عمه نشد یاریش کند
 چون تازیانه ها سپرش را گرفته بود
 
 هر جا که خورده بود نگاهش به دست زجر
بی اختیار باز سرش را گرفته بود
 
شیرین زبان خانه ارباب ای دریغ
تلخی این سفر شکرش را گرفته بود
 
 
ﯾک ﺩﺳﺖ ﺧﻮﯾﺶ ﺑﺮﺩ ﺑﻪ ﺳﻮﯼ ﺳﺮ ﭘﺪﺭ
ﺑﺎ ﺩﺳﺖ ﺩﯾﮕﺮﺵ کﻤﺮﺵ ﺭﺍ ﮔﺮﻓﺘﻪ ﺑﻮﺩ
 
ﻣﺎﺑﯿﻦ ﺯﺧﻤﻬﺎﯼ ﻋﻤﯿﻖ ﺳﺮ ﭘﺪﺭ
ﺟﺎﭘﺎﯼ ﺧﯿﺰﺭﺍﻥ ﻧﻈﺮﺵ ﺭﺍ ﮔﺮﻓﺘﻪ ﺑﻮﺩ
23
0
موضوعشهادت حضرت رقيه بنت الحسين (سلام الله عليها)
گریزورود كاروان اسرا به شام و مجلس یزید امام حسین (علیه السلام) ، کربلا و کاروان
شاعرحسین صیامی
قالبغزل
سبک پیشنهادینامشخص
زبانفارسی
اشعار مرتبط با این شعر و مناسبت