یک بُغضِ سخت و سنگین، جامانده در گلویم

یک بُغضِ سخت و سنگین، جامانده در گلویم
تصویر مشت خاکی‌ست، پیوسته روبرویم
 
امشب نسیم رحمت، از جانب مدینه
عطر وجود او را، می‌آورد به سویم
 
باید که در خیالم، با قبر خاکی او 
از کوچه‌های غربت، تا کربلا بگویم
 
در کوچه روی یاسی، شد رنگِ ارغوانی
عمری‌ست روضه خوانِ، روی کبود اویم
 
فواره می‌زند اشک، از آسمان چشمم
شد قطره قطره اشکم، آغشته با وضویم
 
با این همه کرامت، وقتی حرم ندارد
از غصه خودنما شد، رنگ سپید مویم
 
بر غربتش شب و روز، باید ببارم از غم
شاید به آبِ دیده، تاریخ را بشویم
 
بیماری‌ام وخیم‌ست، محض شفای روحم
دکتر نوشته باید این خاک را ببـویم
41
0
موضوعشهادت امام حسن مجتبی (علیه السلام)
گریزماجرای کوچه (فدک) حضرت زهرا (سلام الله علیها)
شاعرمنصوره محمدی مزینان
قالبغزل
سبک پیشنهادینامشخص
زبانفارسی
اشعار مرتبط با این شعر و مناسبت